پایگاه اطلاع رسانی استاد احمد واعظی

راهبرد کلان در حوزه های علمیه

0

بسم الله الرحمن الرحیم

به نظرم رسید به وضعیت کلان حوزه علمیه از حیث راهبرد حاکم بر آن مروری داشته باشیم و در خصوص سیاست های کلان و راهبرد حاکم بر حوزه های علمیه تفکر و تأملی کنیم.

اساسا بحث از این است که آیا برحوزه های ما سیاستی راهبردی از پیش طراحی شده، حاکم بوده یا نه؟ چند نظر در این مورد مطرح است:
یک نظر این است که در طول تاریخ حوزه های علمیه ما اساسا نظم و سامانی نداشته، نظمش در بی نظمی بوده است، یعنی بر حوزه های گذشته، (منظورم از گذشته حوزه های قبل از انقلاب اسلامی)، یک فضای خودجوش، بدون راهبرد و بدون سیاست کلان حاکم بوده است. این تفکر درستی نیست. اگر بخواهیم در رابطه با حوزه های علمیه در قبل از انقلاب اسلامی، یک قضاوتی داشته باشیم، باید بگوییم قطعا راهبردی حاکم بوده و آن راهبرد حاکم و سیاست کلان حاکم بر حوزه های علمیه راهبرد نخبه گرایی بوده است. یعنی در گذشته وضعیت آموزشی و پژوهشی و وضعیت های حاکم بر حوزه-های علمیه ما ترویج و زمینه سازی برای پرورش نخبه بوده است. البته خیلی موارد این راهبرد بوده و جواب داده است. به عنوان مثال در حوزه فرهنگ بعضی ها مدافع راهبرد نخبه گرایی هستند، یعنی معتقدند، جهت حفظ و تقویت هویت فرهنگی و احساس تعلق فرهنگی در یک جامعه، باید به گذشته آن جامعه نگریست. مواریث فرهنگی آن را مرور کرد و چهره های شاخص و برجسته فرهنگی را برکشید و به جامعه و نسل جدید معرفی کرد. به عبارت دیگر، باید شخصیت های ادبی و هنری بزرگ گذشته را به عنوان نخبگان و مواریث فرهنگی جامعه ، صیانت و برجسته کرد و به جامعه معرفی کرد تا انسجام فرهنگی به وجود آمده و هویت فرهنگی شکل گیرد و در نتیجه احساس غرور و افتخار نسبت به آن هویت نمایان شود. یا بعضی ها در حوزه اخلاق همین مبنا را دارند. می گویند برای ترویج اخلاق در جامعه و ایجاد علاقه نسبت به اخلاقیات در جامعه، راه چاره آن است که خواص اخلاقی و نخبگان اخلاقی بپرورانیم. اگر در جامعه ای چند چهره اخلاقی برجسته بشود و جامعه نسبت به آن عطف توجه کند. مثلا امام خمینی ها، علامه طباطبایی ها، بهجت ها و … در یک جامعه-ای رشد کنند و حوزه ها بتوانند از دل خودش نخبه پروری کنند و خواص اخلاقی و نخبگان اخلاقی نمود پیدا کنند، باعث ترویج و تثبیت اخلاق در جامعه می شود. یا در حوزه ورزش هم بعضی ها راهبرد نخبه گرایی دارند، یعنی سیاست حاکم بر ورزش را سیاست نخبه گرایی می دانند، معتقدند باید ورزش قهرمانی را ترویج کرد، یعنی باید طوری سیاست گذاری و برنامه ریزی شود که در بعضی از رشته های ورزشی، نخبگان و قهرمانانی را بپرورانیم.
اساس و سیستم آموزش و تربیتی حوزه های علمیه ما هم در گذشته در یک نگاه کلان نخبه گرا بوده است، یعنی سیستم آموزشی حوزه های علمیه و متن های درسی، رشته ها و کتب درسی و مراحل آموزشی به گونه ای بوده است که افرادی به اوج رسیده و مثلا در فقه، اصول یا فلسفی نخبه شوند. این سیستم طوری طراحی شده که نخبه پرور است. یعنی نظام آموزشی حوزه یک نظامی نیست که مثلا کارویژه های روحانیت در جامعه را فهرست کند و بطن و متن آموزش های حوزه را به سمت تامین آن کارویژه ها سوق دهد. اساسا افراد پراستعداد، کم استعداد، متوسط و قوی و ضعیف همه وارد یک سیستم آموزشی می شوند که سمت و سوی خروجی این سیستم آموزشی به سمت نخبه پروری است.
سؤال این است آیا در شرایط کنونی و زمانه ما این راهبرد نخبه گرایی جواب می دهد و کافی است؟ یا خیر، باید به راهبردهای دیگری هم در کنار این راهبرد نخبه گرایی بیندیشیم؟ واقعیت این است که اتفاقاتی که در این چند دهه دست کم در رابطه با جامعه خودمان یعنی جهان تشیع و حوزه های علمیه افتاده است، باعث شده است که ما راجع به سیاست ها و راهبرد کلان در حوزه فکر تکمله داشته باشیم. آن اتفاقات چیست؟ البته بحث گسترده و تفصیلی دارد که فرصت زیادی می طلبد. فقط اشاره وار قابل ذکر است، یک اتفاق این است که در زمانه ما گروه ها، نهادها و جریاناتی در داخل و خارج از کشور برای جامعه ما از حوزه های علمیه و روحانیت تصویرسازی، قرائت و روایت می کنند. یعنی در این زمانه با توجه به امکاناتی که فراهم شده، مانند امکانات رسانه ای و فضایی که به وجود آمده، گروه های مرجعی برای افکارسازی و تأثیرگذاری فرهنگی شکل گرفته است. چنین نیست که حوزه را خود حوزه روایت کرده و تصویرگری کند. دیگرانی شاغلند و اغراض گوناگون سیاسی و دینی و الحادی دارند، و مأموریتشان، قرائت، روایت و تصویرگری حوزه های علمیه است. کما اینکه در حوزه سیاست هم چنین است که در جهان امروز این جمهوری اسلامی ایران نیست که خودش را روایت و تصویرگری کند، بلکه این امپراتوری خبری غرب است که او را تصویرگری، قرائت و روایت می کند و اگر یک روزی ما آن قدرت رسانه ای را پیدا کنیم که خود روایت گر خود باشیم، خیلی موفق خواهیم بود. پس الان واقعیت این است که روحانیت و حوزه را خود حوزه قرائت، روایت و تصویرگری نمی کند.
واقعیت دیگر امروز بالا رفتن جبهه سطح انتظارات از حوزه و روحانیت است. حوزه و روحانیت با مجاهدت تاریخ ساز خودش در شکل دهی و هدایت انقلاب اسلامی ایران، عملا میان سیاست و دین پیوند ایجاد کرده و یک نظام اسلامی بنا نهاده اند، حوزه و روحانیت خودشان را در یک مستوایی قرار داده اند که در آن مستوا بحث تمدن نوین اسلامی را مطرح کرده اند و در موضع نقد و طرد مدنیت معاصر غربی، ایده مدنیت اسلامی و جامعه نوین اسلامی را مطرح کرده اند. این موارد در شعارهای انقلاب اسلامی ایران و در بطن و متن ارزش های انقلاب اسلامی موجود است. روحانیت با این کارشان سطح انتظارات از خودشان را بالا برده اند، یعنی حوزه و روحانیت را در جایگاه و سطحی نشانده اند که پس از آن یک حجم وسیعی از انتظارات متوجه حوزه شده است. این حوزه باید برای تمدن نوین اسلامی، تولید علم و نظریه پردازی کند و در نقد ابعاد مختلف مدنیت معاصر غربی باید تولید محتوا کند. ضمن این که برای نیازمندی های تئوریک نظام اسلامی که ولیده حوزه ها و محصول مرجعیت و رهبری امام (ره) و همراهی فضلا و علمای حوزه است، کمک فکری و تولید محتوا کند. این یک نمونه از سطح انتظاراتی است که حوزه های علمیه و روحانیت از خودشان ایجاد کرده اند و جامعه امروز عملا برآورده شدن این نیازها را از روحانیت و حوزه های علمیه انتظار دارد.
اتفاق دیگر این است که یک انقلاب تکنولوژیک در حوزه رسانه اتفاق افتاده است. کسی سی یا چهل سال پیش به هیچ وجه تصور نمی کرد، این قدر امکان اثرگذاری برافکار عمومی و فرهنگ سازی و ایجاد جریانات اجتماعی به کمک رشد دیجیتال و رسانه های ارتباطی به وجود آید. همان گونه که گفته شد، در گذشته عناصر تأثیرگذار بر حوزه فرهنگ شاعران و نویسندگان و عالمان و حوزه های علمیه بودند. یعنی گروه های مرجع برای تأثیرگذاری یک گروه های مخصوصی بودند که در شکل دهی فرهنگ عمومی ایفای نقش می کردند. اما امروز اتفاق دیگری افتاده است. امروز هرکسی می تواند در این شبکه های اجتماعی از بیان حقایق گرفته تا شایعه پراکنی تا ایجاد انواع و اقسام موج های اجتماعی و فرهنگی در داخل و خارج از کشور ایفای نقش کند. امروزه داخل کشور به واسطه همین شبکه های ارتباطی، همه سخن گو، ایده پرور و بازیگر صحنه فرهنگ شده اند. این ایفای نقش ها و تأثیرگذاری آنها به میزان قوت ادبیات و کاربری رسانه و شعاع مخاطبان آن بستگی دارد. ولی به هر حال این امکان وجود دارد. این مسئله باعث می شود که انتظار از روحانیت یا حوزه های علمیه بسیار بالا برود. این مسئله باعث شده است، حجم هجمه ها به کیان دین و ایمان و تخریب فرهنگ عمومی و ایمانی بالا برود. به طور طبیعی انتظار می رود که از این ظرفیت و فضا روحانیت و حوزه های بتوانند استفاده کنند. یعنی انقلاب تکنولوژیک در حوزه رسانه هم تهدید برای دین و ایمان است و هم فرصت برای تقویت دین و ایمان.
اتفاقاتی که ما را در شرایط خاصی قرار داده و در موقعیت متفاوت با گذشته قرار داده است. زیاد است و همه این اتفاقات را من نمی خواهم فهرست کنم. اگر راهبرد نخبه گرایی در گذشته کفایت می کرد، به اعتقاد بنده در شرایط کنونی این راهبرد (نخبه پروری) بر کلان حوزه های علمیه، در عین حالی که در حوزه علم، فقه و فقاهت، فلسفه و کلام و اخلاق لازم است، کافی نیست. مثلا در حوزه فرهنگ ما باید برای ایجاد هویت اجتماعی و انسجام و غرور ملی، بالا بردن تعلقات فرهنگی، علاوه بر راهبرد نخبه گرایی (یعنی توجه به مواریث فرهنگی، معرفی شخصیت های برجسته به جامعه و بسط آرای آنها و شخصیت شان برای نسل جدید)، راهبرد توسعه ای داشته باشیم. راهبرد توسعه ای در حوزه فرهنگ این است که ما باید آفرینش ها و تولیدات فرهنگی را توسعه و گسترش دهیم تا در سایه توسعه فرهنگی، توسعه در ابعاد مختلف مانند توسعه اقتصادی و سیاسی ایجاد شود، زیرا در تمام ابعاد توسعه، پای فرهنگ در میان است، یعنی اگر فرهنگ اقتصادی جامعه توسعه داده نشود، نمی توان اقتصاد آن جامعه را توسعه داد. یعنی اگر فرهنگ کار و مصرف متوازن نشود، اقتصاد درست نمی شود. یا در حوزه سیاست اگر فرهنگ سیاسی جامعه ای رشد نکند توسعه سیاسی اتفاق نمی افتد. یک از راهبردها در حوزه فرهنگ می تواند راهبرد توسعه ای باشد، چرا که راهبرد توسعه ای در حوزه فرهنگ نافی راهبرد نخبه گرایانه نیست. شما هم می توانید مواریث فرهنگی خودتان را برجسته کنید و در جامعه هویت و غرور ملی، غرور فرهنگی و انسجام ایجاد کنید و در عین حال توسعه هم ایجاد کنید.
عرض بنده این است ما در کنار راهبرد نخبه گرایانه، لازم است در حوزه های علمیه سیاست ها و راهبردهای جدیدی در حوزه پژوهش، آموزش، تبلیغ و در حوزه اخلاق دنبال کنیم. این نکته اصلی عرض بنده است.
نکته دوم این است که بحمدلله با وضعی که در این چهل ساله پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران پیش آمده، یعنی پیوند دین و سیاست، تشکیل نظام اسلامی و اتفاقاتی که در حوزه رسانه و ارتباطات افتاده بنده پیشنهادم این است که لازم است در کنار کاربرد کلان نخبه گرایی، راهبرد و سیاست تأمین نیازهای جامعه و نظام هم، نصب العین حوزه های علمیه قرار گیرد، یعنی ما نباید در این نظام و پیوندی بین دین و سیاست ایجاد کردیم، از خودمان سلب مسئولیت کنیم. نقش حوزه های علمیه در ایجاد نظام اسلامی فقط نقش حدوثی نیست که در فرایند های بعدی نظام هیچ مسئولیتی نداشته باشد. به هیچ وجه این پسندیده نیست و اصلا مسموع نیست . بنابراین به نظرم حوزه ها باید راهبرد تأمین نیازهای جامعه و نظام را در کنار راهبرد نخبه گرایی نصب العین قرار دهند. براساس این سیاست و راهبرد، حوزه های علمیه باید کارویژه های روحانیت را در شرایط حاضر احصاء کنند. از جمله اینکه: الان روحانیت در جامعه چه نقش هایی باید ایفا کنند؟ چه بار مسئولیت هایی دارند؟ بر این اساس آموزش حوزه باید به سمت تأمین این مهارت ها و دانش های لازم برای انجام این کارویژه ها برود. نیازهای تئوریک نظام و مسائل نظری که نظام با آن درگیر است، باید احصاء شود و پژوهش ها و تولیدات علمی به این سمت برود و هکذا در بخش های دیگر.
من سخن آخرم این است که این فرایند راهبرد، با عنوان «مسئله محوری» در دفتر تبلیغات شروع شده است و ما از کارکردگرایی و انجام فعالیت های متفرق به سمت مسئله محوری حرکت کردیم . اینکه مسائل ما چیست؟ و دفتر تبلیغات اسلامی چه کمکی به حل این مسائل می تواند بکند؟ به نظرم برای تأمین این راهبرد جدید، یعنی راهبرد تأمین نیازهای جامعه و نظام، گام بسیار بلندی در دفتر تبلیغات اسلامی برداشته شده است. من یک نمونه اش را عرض می کنم. الان دفتر پژوهش های خوبی دارد که از سال های گذشته انجام گرفته است. این نوید را می دهم که اگر شما دو سال دیگر از نمایشگاه پژوهش های دفتر بازدید کنید، کارهای بسیار متنوعی معطوف به راهبرد جدید خواهید دید. الان شاید حدود ۲۵ پروژه در دفتر تبلیغات اسلامی و پژوهشگاه آن، فقط معطوف به مسئله کارآمدی نظام است. دو سال دیگر این محصولات عرضه خواهد شد. البته کارآمدی نظام ابعاد مختلفی دارد، مدیران نظام هم باید کارآمد شوند. اما از حیث نظری آنچه که از دست ما بر می آید، به عنوان یک پژوهشگاه باید انجام دهیم، یا مثلا در رابطه با تمدن اسلامی که از شعارهای جدی انقلاب اسلامی که همان طراحی تمدن نوین اسلامی و نفی حرکت در حاشیه و ظلّ تمدن غربی است، شاید بیش از ۲۰ پروژه در میز تمدن اسلامی طراحی شده و پژوهشگاه ما به این سمت حرکت می کند و هکذا بسیاری از مسائل دیگر که انشاء الله در آینده ثمرات آن را خواهید دید.

 

مطالب مرتبط