پایگاه اطلاع رسانی استاد احمد واعظی

تأمل انتقادی بر اقتدارگرایی تمدنی و دفاعیه‌ای از رویکرد فرهنگ گرایانه به تمدن نوین اسلامی

0

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی استاد احمد واعظی، حجت الاسلام والمسلمین استاد احمد واعظی در مراسمی با حضور مدیران دفتر تبلیغات اسلامی و دانشگاه باقرالعلوم(ع) و جمعی از اساتید حوزه و دانشگاه ضمن هم اندیشی پیرامون «گذشته و آینده ی مطالعات تمدنی در ایران» از نسخه آزمایشی پرتال اینترنتی آمنا با تمرکز بر حوزه مطالعات تمدنی رونمایی شد.
حجت‌الاسلام و المسلمین احمد واعظی رئیس دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم در این مراسم ضمن قدردانی از زحمات سازندگان این پرتال به بیان مقدمه‌ای تحلیلی در حوزه فرهنگ پرداخت و گفت: در حوزه مطالعات تمدنی پیشنهادی دارم که آن پیشنهاد متوقف بر یک مقدمه تحلیلی است. ابتدا یک بحث تحلیلی می کنم و سپس بر اساس آن، پیشنهادم را عرض می­کنم.

بسم الله الرحمن الرحیم

الصلاه و السلام علی سیدنا محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین، اللهم صل علی محمد و آل محمد عرض سلام و ادب دارم خدمت همه عزیزان حاضر و کسانی که به شکل مجازی در خدمتشان هستیم، ایام را تبریک می گویم و امیدوارم این ماه شعبان که ماه سرور آل محمد است ان شا الله مقدمه معنوی خوبی باشد برای درک فضیلت ماه مبارک رمضان.

در حوزه مطالعات تمدنی پیشنهادی دارم که آن پیشنهاد متوقف بر یک مقدمه تحلیلی است. ابتدا یک بحث تحلیلی می کنم و سپس بر اساس آن، پیشنهادم را عرض می­کنم. اگر بخواهم عنوانی برای بحثم بگذارم این عنوان را انتخاب خواهم کرد «تأمل انتقادی بر اقتدارگرایی تمدنی و دفاعیه‌ای از رویکرد فرهنگ گرایانه به تمدن نوین اسلامی». وقتی صحبت از تمدن نوین اسلامی و ایجاد تمدن نوین اسلامی می‌شود، پارادایمی در اذهان به خصوص اذهان کسانی که دفاع جدّی از تمدن نوین اسلامی می‌کنند شکل گرفته، آن پارادایم این است که فرایند ایجاد تمدن اسلامی یک فرایند عمودی است یعنی یک فرایندی از بالا به پایین است و در واقع اقتدارگرایی حاکمیتی و توان نهفته در حکمرانی اگر خوب به خدمت گرفته شود و با اقتدار توأم باشد، این مسیر تأسیس تمدن شکل می‌گیرد. اگر ما می­گوییم تمدن نوین اسلامی یعنی باید به سمتی حرکت کنیم که مولفه­های قدرت را در جامعه اسلامی ایجاد کنیم حالا این مولفه های قدرت اعم از قدرت نظامی، قدرت اقتصادی، تسلط هژمونیک بر منطقه و حوزه روابط سیاسی تا اطاعت پذیری از نظم اجتماعی حاکم، و تقویت انقیاد اجتماعی نسبت به اقتدار سیاسی، یعنی رویکرد اقتدارگرایانه به امر تمدن و این که تمدن را یک فرایند از بالا به پایین یا یک فرایند عمودی ببینیم. اگر باز بخواهم تفنن در تعبیر داشته باشم می توانم بگویم این پارادایم در واقع امر تمدن و تمدن سازی را یک برساخت حاکمیتی می­کند، یعنی این امر ایجاد تمدن، یک امر تفویض شده به حوزه قدرت سیاسی است، یعنی مطالبه تأسیس تمدن اسلامی یک مطالبه ای است که باید سمت و سویش متوجه حاکمیت باشد، حاکمیت اگر بخواهد درست و حسابی باشد باید حاکمیتی باشد که کارویژه آن احداث تمدن است و به دنبال ایجاد آن مولفه­های قدرتی باشد که برآیند آن مولفه­ها اگر همه جانبه محقق شد می­شود تمدن نوین اسلامی. ممکن است شما بگویید ما متفکری را نمی شناسیم که این گونه تئوریزه کرده باشد من هم نمی شناسم، من نمی توانم بگویم آقای الف یا آقای ب مثلاً تمدن نوین اسلامی را اینگونه تئوریزه کرده اما عرض می کنم که این پارادایم در واقع در پس ذهن تمام کسانی که مسئله تمدن اسلامی را مطرح می کنند وجود دارد اگرچه این افراد هیچ عطف توجهی به حوزه فرهنگ و اینکه تمدن سازی بار اصلیش بر دوش آحاد جامعه است، ندارند. وقتی تفتن به این ندارند یعنی در غیبت کامل نسبت به آنچه در عینیت جامعه می گذرد در اذهان و به اصطلاح در فرهنگ جامعه می گذرد در غیبت کامل نسبت به این واقعیت های عینی جامعه فقط و فقط معطوف به مولفه های قدرت هستند و بر اساس آن امارات تأسیس تمدن نوین اسلامی را نزدیک و نزدیکتر می دانند چون نگاه می‌کنند می بینند دارد در این زمینه ها یک به اصطلاح حوزه اقتداری حاصل می‌شود. توجه به این مسئله و بی توجهی به آن و در غیبت نسبت به عناصری که از نظر من خیلی می توانند تمدن ساز باشند واقعیت این پارادایم را شکل می‌دهد. وقتی کسی اینگونه به صحنه نگاه می کند و اینگونه داوری می کند و اینگونه اعلام می کند، خوب ما مجبوریم بگوییم که در پس ذهن چنین تصور اقتدارگرایانه ای از مقوله تأسیس تمدن اسلامی شکل گرفته ولو آن را تئوریزه و تبیین نکرده باشد، ممکن است بگوییم که این تصویری که ارائه کردم از این پارادایم خیلی رادیکال و سخت‌گیرانه است می شود تقریر معتدل تری از این پارادایم اقتدارگرایی تمدنی، ارائه کرد با حفظ این نکته که مقوله ساخت تمدن و تأسیس تمدن اسلامی را یک برساخت حاکمیتی بدانیم، به این بیان که بگوییم درست است تقویت اقتدار حاکمیتی و به چنگ آوردن مولفه های قدرت و این که امر تأسیس تمدن اسلامی یک برساخت حاکمیتی است، این سر جای خودش لازم است؛ اما کافی نیست، یک وجه نرم افزاری دیگری هم لازم است که آن مسئله نهادسازی مناسب است، یعنی بگوییم مسئله عمودی است مسئله از بالا به پایین است بار به دوش حاکمیت است اما حاکمیتی که نخواهد به هر وسیله ای مولفه های قدرت را تحکیم بخشد؛ بلکه در عینیت جامعه، نهادسازی های مناسب کند. در حوزه اقتصاد، در حوزه روابط اجتماعی در حوزه روابط سیاسی، نهادسازی کند که این نهادسازی در واقع یک امر نرم افزارانه است. بله این تفسیر قرائت معتدلتری از آن پارادایم ارائه می‌دهد امّا ادعای من این است که حتی این تفسیر معتدلانه که امر تمدن سازی نوین اسلامی را فقط و فقط در مولفه های قدرت در ابعاد مختلف نمی بیند و معطوف به وجه نرم افزارانه تمدن که عبارت باشد از نهادسازی هم هست اما با این حال با یک مشکل جدی روبرو است و آن مشکل این است که در هر جامعه، نهادسازی باید با انگیزه‌های جامعه پیوند بخورد. فرض بفرمایید بخواهید عدالت برقرار کنید، رفع تبعیض کنید. قانون‌هایی برای جامعه می‌نویسید فرایندهایی را تعریف می‌کنید اما این نهادها و نهادسازی ها در بستر جامعه اگر با جهات انگیزشی مردم گره نخورد ، با همراهی باورهای مردم، با همراهی نظام ارزشی مردم، شکل نگیرد،  نه مانا و پایا می شود و نه عمق اجتماعی پیدا می کند. مثلاً شما در تمدن معاصر غربی ببینید تا وقتی اعتنای به حقوق بشر و حقوق افراد اعتنای به رفع تبعیض جنسیتی، اعتنای به رفع تبعیض نژادی، اعتنای به مقوله فقر و اینکه افراد نیازمند و فقیر در اینکه نسبت به آنها رسیدگی هایی صورت بگیرد محقند تا مادامی که این مفاهیم و نگرش‌ها وارد درون مایه فرهنگ غربی نشد یعنی انسان مدرن با انسان ما قبل مدرن در این تلقی های ذهنی و در این وجوه فرهنگی متفاوت و متمایز نشد آن اتفاق یعنی نهادسازی ها در بستر عینیت جامعه اتفاق نیفتاد و برخی نهادهای مدنی تداوم پیدا نکرد. در فضای ایران خودمان از بعد از مشروطیت مسئله پارلمان و انتخابات و دموکراسی و اینجور امور را داریم اما به علت اینکه فرهنگ سیاسی ما نسبت به لوازم و مقتضیات این امور دچار نارسایی است و فرهنگ و بدنه جامعه همراهی لازم را ندارد، ثمرات و نتایج مطلوب آن حاصل نمی‌شود. فرهنگ سیاسی که من می‌گویم، اعم از فرهنگ مردم است فرهنگ سیاسی مردم، فرهنگ سیاسی نخبگانی‌ باید متناسب این نهادها باشد چون فرهنگ سیاسی نخبگانی و فرهنگ سیاسی عمومی ما با اقتضائات این امور کما هو حق همراه نشد، شما می بینید همه اینها اشکال ناقصی به خودش گرفته، شما مجلس دوران رضاخانی را ببینید مجلس دوران پهلوی را ببینید انتخابات آن موقع را ببینید اینها همه نمایش می‌شود نمایش دموکراسی نه حقیقت دموکراسی، حقیقت مردم سالاری، و الان شما حساب کنید حتی بعد از انقلاب هم گرچه قدم های خیلی استواری برداشته شده و مردم سالاری بعد از انقلاب با قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست، ولی هنوز خیلی فاصله داریم، هنوز هم فرهنگ سیاسی احزاب ما، فرهنگ سیاسی نخبگانی ما، فرهنگ سیاسی حاکمان و کارگزاران، فرهنگ سیاسی مردم ما، آگاهی های اجتماعی متناسب با آن شکل مطلوبش فاصله دارد، این نشان دهنده این است که ما حتی نمی توانیم شکل اعتدالی آن پارادایم یعنی تأسیس به اصطلاح تمدن نوین اسلامی به عنوان یک برساخت حاکمیتی و از بالا به پایین را هر چند توأم بشود با مقوله اعتنای به نهادسازی، بپذیریم یا آن پارادایم را مورد دفاع قرار دهیم.

چیزی که بنده از آن دفاع می کنم این است که ما به تمدن نوین اسلامی رویکرد فرهنگ گرایانه داشته باشیم، این رویکرد فرهنگ گرایانه در واقع، مرکز ثقل امر تمدنی را روی دوش آحاد جامعه قرار می‌دهد و طبقات مختلف جامعه را متوجه پیش‌ نیازهای نرم‌افزارانه تمدنی و لزوم فرهنگ سازی می‌کند. مسئله کارکردهای حاکمیت در سر جای خودش مهم است یعنی احدی نمی تواند منکر این شود که تمدن، ساحت های مختلفی دارد، بخشی از مسئله تمدن سازی بر می گردد به جهت گیری نهادهای مختلف قدرت سیاسی در این که به سمت آن اهداف و آرمان ها و جهت گیری ها حرکت کنند. بنابراین ما در عین حال که معتقدیم مقوله تمدن سازی وجه بالا به پایین و عمودی دارد، رویکرد تمدنی باید بر فرایندهای تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری حکومت و برنامه‌ریزی‌ها و تدوین قوانین و مقررات و نهادسازی‌های اجتماعی حاکم باشد. یعنی این نیست که بگوییم ما فقط با مقوله فرهنگ و کار فرهنگی دنبال تمدن نوین اسلامی هستیم ، معلوم است که مقولات مربوط به حکمرانی و انجام وظایف حاکمیتی یعنی وجه بالا به پایین هم دارد اما مسئله ای که می خواهم عرض کنم مسئله وزن دهی است، ما چقدر وزن دهی بکنیم به اقدامات حاکمیتی، چقدر وزن دهی بکنیم به مقوله فرهنگ سازی، فرهنگ سازی که می گوییم فرهنگ سازی هم عرض عریض دارد اتفاقاً فرهنگ حاکمان و کارگزاران هم باید تمدنی شود، فرهنگ تصمیم گیران و تصمیم سازان هم باید تمدنی شود و مردم و بدنه مردم و اقشار مختلف مردم که رکن اساسی تمدن‌سازی است اگر در باور و اندیشه و گرایش و نظام ارزشی همسو و همراه با اقتضائات تمدنی نوین نباشند حقیقت پیشرفت تمدنی حاصل نمی‌شود.

در مسئله حرکت فرهنگی تمدنی که کانون و مرکز ثقل است چند کار اصلی بر عهده داریم مسئله نخست اصطیاد آن پیامهای تمدن ساز اسلام یعنی آن پیام هایی که در واقع فطرت آدمی را خطاب قرار می دهد را دریافت و فهرست کنیم. در حوزه فرهنگ چیزی که در ما ثابت است چیزهایی است که گره می خورد با فطرت انسانی، و الا برساخت های فرهنگی که بشری است و ایده پردازی های ما همه در معرض تغییر و تبدل است، در آیه شریفه تلک الایام نداولها بین الناس به نظر بنده می‌رسد این تعبیر نباید فقط به یوم السیاسیه و یوم القدره و یوم الدوله تفسیر کرد، چون معمولاً وقتی این آیه تلاوت می‌شود، دست به دست شدن قدرت، دست به دست شدن در حوزه سیاست به ذهن می‌رسد. نظیر: خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود، دست به دست شدن قدرت و بی‌اعتباری امور دنیوی، ولی من این را یوم الفکر هم می دانم یوم النظر هم می دانم یوم الایده هم می دانم یعنی تلک الایام نداولها بین الناس همانگونه که دیگرانی آمدند و گفتند کسی دیگر حرف نزند نوبت ماست و ایده پردازی کردند فلسفه ارائه کردند، نظر ارائه کردند دیدگاه ارائه کردند، کار فرهنگی کردند، یک عده دیگر می آیند می گویند وقت شما تمام، زمانه ماست تلک الایام نداولها بین الناس، بنابراین افکار و اندیشه‌ها اینگونه دست به دست می شود اما آنچه که مانا و ماندگار است آن چیزی است که با فطرت انسانی گره می خورد و آن پیام هایی است که معطوف به فطرت انسانی است که لا تبدیل لخلق الله بنابراین اگر ما بخواهیم یک کار عمیق تمدنی بکنیم، در حوزه فرهنگ این مهم است که ما درک کنیم پیام های دین، پیام های قرآن، آن پیام های انسان ساز، آن پیام های جامعه ساز، آن پیام هایی که پیام های توحیدی و معنوی دین است، پیام های انسانی آن چیست. بنابراین پیشنهاد من در زمینه مطالعات تمدنی این است که  یک وقت می شود مطالعات تمدنی را خیلی در قالب محدود فرمالی دید و آن را صرف بازگفت تمدن پیشین اسلامی، یا گفتن از تمدن نوین اسلامی یا مطالعه در اینکه چگونه می توان سازوکار تحقق تمدن را ارائه داد، دانست؛ همه اینها مطالعات تمدنی است و کسی منکر این نیست اما من می خواهم دعوت کنم به لایه عمیقتری از مطالعات تمدنی که اگر ما سراغ این برویم که واقعاً‌پیام دین چیست، پیامی که معطوف به عدالت است (چون عدالت خواهی فطری بشر است)، پیام های معطوف  به کرامت انسان، به رعایت حقوق دیگران، به معنویت، به خداباوری، به خداگرایی به محبّت و مودّت و برادری این چیزهایی که جوهره اصلی پیام فطری دین است و در واقع ما اگر بخواهیم یک جامعه اسلامی داشته باشیم لازم است بخواهیم یک فردیت اسلامی داشته باشیم، وقتی این فردیت اسلامی محقق می شود که آن پیام ها در جان فرد مستقر شده باشد وقتی جامعه اسلامی در واقع شکل می گیرد که آن پیام ها در عینیت جامعه در روابط بین افراد و مناسبات اجتماعی شکل گرفته باشد.

بنابراین مطالعات معطوف به تمدن نوین اسلامی ابعاد بسیار متنوعی دارد و لازم است این سایت تمدنی حوزه‌های مختلفی از بحث و تحقیق را زمینه‌سازی کند. آسیب‌شناسی وضعیت کنونی جامعه به لحاظ تمدنی تا عرصه‌های مربوط به فرهنگ‌سازی تمدنی تا حوزه‌های مربوط به جهات حاکمیتی تمدن‌سازی.

مطالب مرتبط