پایگاه اطلاع رسانی استاد احمد واعظی

در مصاحبه با ماهنامه «خیمه»: برچسب امنیتی نزنیم!

0

گفت و گو با حجت الاسلام و المسلمین واعظی و بررسی آزاد اندیشی در حوزه؛

*برچسب امنیتی نزنیم

قرار مصاحبه با حجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد واعظی را برای قبل از ظهرِ یکی از آخرین روزهای بهار قم – که گرمای هوا، دست کمی از تابستان ندارد- تنظیم می کنیم و به پژوهشگاه دفتر تبلیغات می رویم. احمد واعظی، متواضع و خوش خلق است. سوال هایم را صریح می پرسم و او هم تلاشش را می کند که با همه محدودیت ها و معذوریت ها پاسخ مستدل و مقبولی بدهد. موضوع و محور اصلی سوالات، آزاد اندیشی است. از او می پرسم آیا اجازه می دهید همین الان یک منتقد جدی وضعیت رسمی کشور، با زبانی علمی و مودبانه در سالن اجتماعات دفتر تبلیغات بنشیند و نظراتش را به راحتی بیان کند؟ لبخند می زند و… متن کامل گفت و گو با رئیس دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه را بخوانید.

*شما به عنوان مدیر یکی از نهادهای فرهنگی و اندیشه ورزی کشور، وضعیت کرسی های آزاد اندیشی را در حوزه‌ی علمیه چطور ارزیابی می کنید؟

کرسی های نظریه پردازی در مجموع، چه در محیط دانشگاهی و چه در محیط حوزه به آن شکلی که انتظار می رفت، محقق نشد. دلایلش هم به مسائل و جهات فرهنگی، بر می گردد که شامل فرهنگ نقد و آزاد اندیشی است. چون به هر صورت، تحقق این کرسی ها، در گرو تحقق برخی از اقتضائات است. در برهه هایی حتی شاهد بودیم که در محیط های دانشگاهی و در جمع نخبگان، بعد از اینکه جلسه ای علمی برگزار می شد، یک سری فشارهای اجتماعی، به افرادی که در آن جلسه سخنرانی داشته اند، وارد می شد. در حوزه هم تا حدی همین طور بوده است. مواردی بوده که در جلسه ای خصوصی عده ای از افراد، اظهار نظرهایی داشته اند ولی بعداً انتقادها و فشارهای جدی، بر آنها وارد شده است. این گونه مسائل، ناشی از مشکلات فرهنگی است و تا اصلاح فرهنگی صورت نگیرد، وضعیت به همین شکل ادامه پیدا خواهد کرد. سوال این است که اگر در جمع و جلسه‌ی خصوصیِ نخبگانی، صاحب نظر نتواند حرفش را بزند، پس کجا باید آن را ابراز نماید. التبه بحث اشاعه‌ی آن مباحث ، مطلب دیگری است؛ چرا که ممکن است یک نظر یا تحلیلی، غیر متعارف به نظر بیاید و مثلاً لبه های تیزی داشته باشد که اشاعه‌ی آن در جامعه، مشکلاتی ایجاد کند و انتشار آن به صلاح نباشد. مشکل اینجاست که گاهی دیده می‌شود حرف و یا نظری، حتی در یک جمع نخبگانی گفته می شود ولی با انتقاد ها و فشارهای بیرونی مواجه می شود. این مسئله، یکی از دلایل اصلی عدم توفیق این کرسی ها در حوزه و دانشگاه است.

یک بخش دیگر از دلایل عدم رواج این کرسی ها، به تکاپوی علمی و معرفتی بر می گردد که در این مورد هم آسیب هایی وجود دارد. یعنی اگر بخواهیم نگاه کلان داشته باشیم، خلاقیت علمی، نوآوری و تولید دانش جدید در حوزه و دانشگاهمان، فاصله دارد با سطحی که مورد انتظار است. منظورم این است که بازگویی و واگویی تولیدات علمی دیگران، غلبه دارد بر تولید خودمان. البته بازگویی تولیدات علمی در حوزه متفاوت از دانشگاه است اما اصل قضیه محرز است. در محیط های دانشگاهی این بازگویی و واکاوی عمدتاً معطوف به ره آورد علمیِ غربی هاست و ما را در حاشیه ی تولید علمی غربی ها قرار می دهد و در محیط حوزه نیز، معطوف به بازگویی گذشتگان علمی خودمان است. اگر بخواهیم سر جمع حساب کنیم، نسبت به نوآوری علمی و تولیدات علمی جدید، هم حوزه و هم دانشگاه با آفت مشترکی روبروست. نمی خواهم بگویم نوآوری نداریم، بلکه می خواهم بگویم در سطح انتظار نیست. رونق کرسی های نظریه پردازی و آزاد اندیشی در گرو این دو امر است؛ یکی اینکه اصلاح فرهنگی صورت بگیرد و به نو آوری ها و کارهای جدید علمی و معرفتی ارج نهاده شود و دوم اینکه اصل آن تکاپوی خلاقانه‌ی علمی، باید رواج و سرعت بیشتری داشته باشد و فقدان و یا کمبودِ این دو امر است که باعث کم فروغی این کرسی ها شده است.

*گفتید گاهی حتی صحبت هایی که در جلسات علمی و نخبگانی خصوصی انجام می شود، ممکن است هزینه هایی را برای افراد در پی داشته باشد. چه اتفاقی افتاده که دچار این کم تحملی ها و تاب نیاوری ها حتی در محیط های علمی شده ایم؟

باید عرض کنم که اساساً اندیشه، آزاد است. چون اندیشه امری درونی است و نمی تواند آزاد نباشد. این بحث ابراز اندیشه است که در آن با مشکلاتی مواجهیم. به تعبیر دیگر باید پرسیده شود که موانع آزادی بیان چیست. ما در این مسئله، با دو نوع از موانع مواجهیم. یکی مانع درونی است و دیگری مانع بیرونی. مانع بیرونی، شامل فشارهای بیرونی، اعم از برخوردهای انتظامی و قضایی و برخورد گروه های فشار اجتماعی است. موانع درونی هم شامل خود سانسوری است که غالباً برای محروم نشدن از برخی مواهب و امتیازات و نیز به جهت خوف از هزینه هایی که شخص ممکن است بابت ابراز اندیشه اش بدهد، صورت می گیرد. خود سانسوری اختصاص به جامعه ی ما ندارد در همه جوامع و انواع محیط های اجتماعی به درجات و مراتبی بروز و ظهور پیدا می کند. در برخی جوامع این خود سانسوری به طور گسترده و در لایه های مختلف اجتماعی وجود دارد و در جوامعی محدودتر و کم رنگ تر است. در محیط های آکادمیک آمریکا نیز این مسائل هست و با توجه به اینکه منابع اقتصادی و امتیازات دانشگاهی و برخی منابعی که منجر به ترویج یک سری از کرسی ها و تحقیقات می شود، در اختیار کمپانی های یهودی و محافل صهیونیستی است، اندیشمندان از بیان برخی نظرات واقعی خود، امتناع می کنند. مواردی در ذهنم دارم که افرادی به علت اینکه، با صهیونست ها مخالفت کرده اند و یا نگاه های انتقادی شان را نسبت به آنها بیان نموده اند از تدریس در دانشگاه های درجه یک آمریکا بایکوت شده و به حاشیه رانده شده اند. در کنفرانسی دو روزه در سال ۱۳۸۶ در دانشگاه دوشیشای ژاپن شرکت کرده بودم که چهار پنل داشت و افراد دیگری چون فینکنشتاین، فوکویاما و طارق رمضان –نوه حسن البنا- در آن حضور داشتند. آقای فینکنشتاین واقعاً در مباحث خودش متخصص بود و به مطالعات خاورمیانه، بسیار مسلط بود؛ اما به ایشان به سبب نگرش های ضد صهیونیستی که داشت، کرسی تدریس در هیچ یک از دانشگاه های درجه ی یک آمریکا داده نمی شد و عملاً بایکوت شده بود. در آن جلسه کاملاً برایم محسوس بود که او تسلط و اطلاعات بیشتری نسبت به فوکویاما دارد. این گونه موارد، برای آزاد اندیشی، مانع درونی ایجاد می کند و مصادیق مختلفی از آنرا در جوامع علمی ما هم، اعم از حوزه و دانشگاه می توان دید. هم چنان که در سایر نقاط دنیا، می توان مواردی از این دست را مشاهده کرد که وقتی فردی در مقابل نُرم های رایج آن جامعه، اظهار نظری می کند با موانعی، مواجه می شود. اساساً تخصیص امکانات، مواهب و موقعیت های اجتماعی به افراد –به خصوص برای افراد نخبه- پارامترهایی دارد. آیا تا به حال شما از خودتان نپرسیده اید که چرا سهم بالایی از جوایز نوبل، به یهودی ها داده می شود؟ شاید در مجموع بیست مسلمان در کل تاریخ، برنده ی جایزه نوبل باشند. این نشان می دهد که به احتمال زیاد، معیارهایی که در انتخاب افراد وجود دارد صرف صلاحیت های واقعی نیست و در این موارد امور دیگری نیز ایفای نقش می کند که داوران و افراد را دچار خود سانسوری می کند. بنابراین آزادی ابراز اندیشه، در غالب جوامع و در اکثر زمان ها، با موانع درونی و خارجی روبرو بوده است، منتها در بعضی از جوامع بشری، موانع بیرونی کمتر و کم رنگ تر است. موانع بیرونی در جوامع سنتی و کم تر توسعه یافته، بیشتر وجود دارد و خیلی عریان و ملموس است. همچنان که دامنه و گستره موضوعی اعمال فشار و محدودیت برای آزادی بیان و اندیشه در این گونه جوامع بسیار فراتر و گسترده تر از جوامعی است که در شئون اقتصادی و مدنی پیشرفت کرده و از اثبات و نظم اجتماعی راحت تری برخوردارند.

*گفتید یکی از موانع بیرونی ممکن است برخوردهای قضایی باشد. آیا اساساً قابل پذیرش است در کشوری که یکی از وعده هایش  در ابتدای تشکیل نظام اسلامی، آزادی بیان اندیشه بود، برخورد قضایی صورت بگیرد؟

اینکه فی الجمله در هر کشوری محدودیت هایی برای اظهار نظر و ابراز اندیشه وجود دارد یک واقعیت است اما مسأله اصلی حجم این محدودیت ها و بهانه و زمینه توجیه این محدودیت ها است. در برخی جوامع این محدودیت ها و پی آمدهای جزایی و اعمال فشارهای بیرونی بسیار گسترده و آزار دهنده و در برخی جوامع محدودتر و منحصر به مواردی است که یا جنبه امنیت ملی پیدا می کند یا با برخی منافع طبقه متوسط تضاد جدی پیدا می کند. دامنه و میزان نحوه اعمال محدودیت ها بستگی به حساسیت های سیاسی، مذهبی، قومی، اقتصادی و فرهنگی هر جامعه در هر مقطع تاریخی دارد که در نظام حقوقی و قضایی آن جامعه منعکس است و حتی در گذر زمان دچار قبض و بسط و تغییر می شود. این مسئله به نظام قانونی آن کشور برمی گردد. با مطالعه ی تاریخی اروپا مثلاً انگلستان متوجه می شویم در قرن های ۱۶ تا ۱۸ از دیدگاه کلیسای انگلستان و حکومت این کشور، توهین به مقدسات جرم بود و حتی اقدام علیه امنیت ملی تلقی می شد. در قرن ۱۷ در دانشگاه ادینبروی اسکاتلند یک دانشجو را فقط به خاطر اینکه تثلیث را نفی کرده بود و الوهیت مسیح را منکر شده بود اعدام کردند. اما همین مسئله، در قوانین کنونی انگلستان، با عنوان حق توهین به مقدسات ذکر شده است و از حقوق هر فردی محسوب می شود. یعنی چیزی که در قرن های اخیر جرم محسوب می شد و مجازاتش هم اعدام بود، امروزه حق حساب می شود. پس برخورد قضایی با این گونه موارد، به سیستم قضایی و حقوقی هر کشوری بر می گردد و سیستم قضایی و نظام تقنینی است که تعیین می کند نسبت به آزادی ابراز و بیان عقیده، چه چارچوبی وجود داشته باشد. مثلاً امروزه اگر شما به عنوان یک محقق، هولوکاست را انکار کنید، در غرب شما را به حاشیه خواهند راند و چه بسا برخوردهایی نیز با شما صورت بگیرد؛ در حالی که هولوکاست یک بحث تاریخی و علمی است. علتش این است که لابی صهیونیستی موفق شده انکار هولوکاست را ذیل عنوان یهود ستیزی قرار دهد. الان اگر دقت کنید می بینید در غرب حجاب را به سمتی می برند که یک تبلیغ دینی حساب شود. یعنی اگر یک خانم حجاب داشته باشد، به او می گویند که تو با حجابت، در حال تبلیغ دینت هستی و با توجه به اینکه محیط دانشگاه و مدرسه باید محیطی سکولار باشد و نباید جانب داری از دین خاصی در آن انجام شود، تو نباید حجاب داشته باشی. این برخورد چیزی جز سلب آزادی نیست، چرا که من در دین ورزی خودم آزادم و دین به من دستور می دهد حجاب داشته باشم ولی آنها می گویند با حفظ حجاب، در حال تبلیغ دینت هستی. مثال دیگری بزنم، در برخی از کشورهای اروپایی، عنوان مراعات حقوق کودکان، می گویند اگر پدر یا مادری به فرزند زیر سن قانونی اش بیاموزد که حجاب را مراعات حقوق کودکان، می گویند اگر پدر یا مادری به فرزند زیر سن قانونی اش بیاموزد که حجاب را مراعات کند،  در واقع حقوق کودکان را زیر پا گذاشته است و کودک نباید تا فلان سن حجاب داشته باشد و از آن سن به بعد است که خودش می تواند تصمیم بگیرد و آنرا انتخاب یا رد کند. آنها در واقع با این رفتارها عملاً جلوی تربیت دینی را می گیرند، در حالی که دین ما می گوید دختر و پسر از یک سنی به بعد، تکالیفی بر عهده دارند. این رفتار غربی ها از نظر من و شما کاملاً خلاف حقوق بشر است ولی آنها می گویند پدر و مادر نباید چیزی را به نام آموزش های دینی، به کودک دیکته کنند. لذا این گونه موارد به سیستم حقوقی و دیدگاه های آن بر می گردد. بنابراین در هر جامعه ای کما بیش اعمال محدودیت نسبت به آزادی های فردی و حتی آزادی بیان وجود دارد اما مسأله این است که سطح و گستره و موارد آن چقدر است. امروز در جوامع غربی تلاش می شود که «احساس آزادی» بویژه آزادی بیان توسط افراد و گروه های فعال اجتماعی لطمه نخورد و اعمال محدودیت های درونی و بیرونی محصور در موارد خاص شود و حتی به طور ظریف و پنهان اعمال شود. سعی می شود آزادی های فردی نهادینه و تبلیغ شود و در مواردی تشویق شود. در برخی از کشورها اگر رسانه، روزنامه نگار و یا خبرنگاری نسبت به یک فساد افشاگری کند و صحت حرفش هم مشخص شود، به او پاداش می دهند ولی در بعضی از جوامع، آن خبرنگار را زندانی و با او برخورد می کنند. نمونه های این چنینی را در کشور خودمان هم چه بسا بتوانید بینید. مثلاً آن اتفاقی که در خمینی شهر و یا بعضی جاهای دیگر افتاد. گاهی وقت ها بخش هایی از جامعه، با این گونه اطلاع رسانی ها یا برخورد می کنند و یا وقوع ماجرا را انکار می کنند. در این گونه جوامع، ممکن است غیر از فشار قضایی، فشار اجتماعی و سیاسی نیز به وجود بیاید. نمونه هایی هم در ذهنم هست؛ مثلاً شغل کسی در مجموعه ای بازرسی بوده و مقام ما فوقی از او خواسته که گزارش بازرسی بدهد و او هم گزارش داده ولی بعد مغضوب یک مقام ارشدی قرار گرفته و رده مدیریتی آن بازرس وظیفه شناس را کاهش داده اند و او را به یک شهرستان فرستاده اند. البته باید دقت داشته باشیم که این برخودها، نگاه و تصمیم رسمی کشور نیست و حاصل ضعف مدیریت و فرهنگ جامعه ماست. حاصل این گونه عدم رشد یافتگی هاست که منجر به فقدان آزادی ابراز اندیشه می شود و انواع و اقسام ملاحظات نا به جا را بوجود می آورد. منشأ چنین ملاحظات نا به جایی، به رشد نیافتگی فرهنگ عمومی، فرهنگ سیاسی و ضعف مسائل قضایی و حقوقی کشور باز می گردد.

*آیا این گزاره صحیح است که برای رهایی از بند چنین مسائلی و روز افزون شدن آزادی های مشروع، باید زمینه‌ی تساهل را در جامعه افزایش بدهیم.

جامعه ما جامعه ای است که در ذخائر فرهنگی خود زمینه های بسیار غنی برای وصول به یک جامعه رشید را داراست. آزادی هایی که جامعه ی ما را می تواند به جامعه ای بالنده و پیشرو و تبدیل کند، اعم از آزادی بیان و دیگر آزادی های مشروع، بی تردید ریشه در سنت و منابع دینی و مشی اهل بیت دارند. این را تاریخ ثابت می کند. در زمانی که امیر المومنین خلیفه مسلمین بود، پهنه‌ی وسیعی از ممالک زیرنظر ایشان اداره می شد. افراد مخالف ایشان می آمدند و بسیار راحت به حضرت می گفتند «لا حُکم الا الله»، یعنی تو حکومت نداری و حکومت تو مشروع نیست. حضرت، با اینکه حاکم پهنه ی قابل توجهی از گیتی بود، به آنها کاری نداشت و معترضین حرفشن را آزادانه بیان می کردند. تاریخ به یاد ندارد که حضرت با خوارج تا قبل از دست به شمشیر بردن و ایجاد فتنه گری و قتل، برخوردی داشته باشد و تا زمانی که فقط حرف می زدند کاری به آنها نداشت. با اینکه بدترین و تندترین حرف ها را علیه حضرت داشتند و اصل مشروعیت حکومت امیرالمومنین را نفی می کردند. نمونه ی دیگر آن قضیه ی امام صادق(ع) است که ملحدی در موسم حج، به خانه‌ی خدا می آمد و نفی توحید می کرد ولی حضرت او را به مقام قضایی نمی سپرد، بلکه با او بحث می کرد. حضرات ائمه، برای اثبات حقانیت خود، شخص معترض و منتقد را دستگیر نمی کردند، بلک هشام ها را تربیت می کردند تا با آنها بحث و محاجه های کلامی داشته باشند. نمونه ی دیگر، در مباحثاتِ حضرت امام رضا(ع) با صابئی ها مشهود است. لذا خاستگاه آزادی های مشروع بیان و اندیشه، نه جهان سکولار که دین خودمان است. «ادعُ إلِی سَبیلِ رَبِّکَ بِالحکمَهِ وَ المَوعِظَهِ الحَسَنَهِ و جادِلهُم بِالّتی هِیَ أحسَن» این، یک دعوت قرآنی است. قرآن می فرماید «إن أحَدٌ مِنَ المُشرِکینَ استَجَارَکَ فَأجِرهُ» اگر یکی از مشرکین خواست نزد شما بیاید که حرف شما را بشنود، او را امان دهید و به حضور بپذیرید و سپس او را به سلامت، تا مأمنش برگردانید. این فرامین قرآن به این خاطر است که او می خواهد حرف بزند و قصد ندارد دست به شمشیر ببرد.

این اسلام است که در اوج اقتدار، چنین اجازه‌ای را می دهد. بله! به کسی که بخواهد فتنه کند، یارگیری اجتماعی داشته باشد، اشاعه ی باطل کند، دین خدا را منحرف کند و با انجام کار تبلیغی، مومنین را از دین حق برگرداند، اجازه‌ی فعالیت داده نخواهد شد اما اسلام با کسی که می خواهد بحث فکری به همراه استدلال و منطق داشته باشد، مشکلی ندارد. این مسئله، در آزادی های سیاسی نیز وجود داشته است و اگر مشی خلفای صدر اسلام را مطالعه کنید، متوجه می شوید زمینه های ابراز عقاید دینی و سیاسی وجود داشته و لازم است ما نیز به عنوان پیروان اسلام راستین، زمینه های رشد هر چه بیشتر این ظرفیت ها را در خودمان و جامعه، درونی و مضاعف کنیم. متأسفانه یکی از مشکلات فعلی جامعه ما فقدان گفت و گوی نخبگانی در ساحت های مختلف است.

*اگر این رویه‌ی اسلام است، چرا در جامعه‌ی خودمان این سنت ها را کمتر می بینیم؟

به نظرم در کشور ما، بسیاری از مسائل زود برچسب امنیتی می خورد، در حالی که واقعاً امنیتی نیستند. البته هر جامعه ای –اعم از اسلامی و غیر اسلامی- نسبت به امنیت ملی حساس است. این حساسیت به اشکال گوناگونی بروز می کند. برای مثال در آمریکا واقعاً یک تبعیض بسیار واضحی در مقوله‌ی بر خورد امنیتی با مسلمین وجود دارد؛ چون آنجا مبادی اولیه ای هست که می توانند بر طبق آن، از شما بازجویی قانونی داشته باشند. مثلاً وقتی شما وارد فرودگاهی در آمریکا می شوید در لاین گذرنامه، افسر مربوطه موظف است از شما بپرسد از کجا و به چه منظوری وارد آمریکا می شوید و چه مدت در اینجا خواهید بود. این رویه در همه جای دنیا هست و به آن استنطاق و بازجویی اولیه می گویند. بعد از این بازجویی های اولیه در آمریکا یک سری بازجویی های ثانویه نیز انجام می شود. که البته به آنها می توانید پاسخ ندهید. مثلاً در خیابان پلیس جلوی شما را می گیرد و از شما سوال می کند، به این نوع از بازجویی، بازجویی های ثانویه می گویند که آمار نشان می دهد بازجویی های ثانویه در آمریکا از مسلمانان، پنجاه برابر سایر اقلیت ها است. این حجم از تبعیض، واقعاً وحشتناک و عجیب است و نشان دهنده ی این است که نگاه دولت آمریکا نسبت به فعالیت های مسلمین امنیتی است. با این اوصاف، فعالیت های مربوط به آزادی در ابراز بیان، اندیشه و عقیده ی سیاسی و دینی به نوع نگاه مقامات هر کشور و قوانینی که اتخاذ می کنند باز می گردد. ممکن است در برخی از کشورها، برچسب های امنیتی را بسیار سخاوت مندانه خرج کنند. مثلاً در جامعه ی خودمان، دست کم در برخی از مقاطع تاریخ انقلاب، این برچسب بسیار سخاوت مندانه خرج شد. البته الان واقعاً در جامعه ی بسیار فضا باز شده است . در فضای مجازی و مطبوعات، حرف هایی زده می شود که شاید تا همین چند سال قبل اگر یک درهم آنها گفته می شد، جرم تلقی می شد و گوینده ی آن با محدودیت مواجه می شد که شاید همان موقع هم اگر آن برخوردها را نمی کردند، به جایی بر نمی خورد. اینها بر می گردد به تجارب حکم رانی حاکمان و میزان سعه صدر آنها و تعریف آنها از امنیت ملی. به طور مثال دولت های فرانسه و آمریکا، نسبت به برخی دیگر از کشورهای غربی هم چون انگلستان، در مورد فعالیت های اسلامی و مسلمین نگاه امنیتی تری دارند. به هر تقدیر باید توجه کرد که امنیتی کردن اغراق آمیز مقوله آزادی بیان و اندیشه به ویژه در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی و مدیریتی گاه نتیجه عکس می دهد و امنیت ملی را به خاطر می اندازد زیرا مهم ترین عنصر تأثیرگذار در امنیت ملی، پیوند حاکمیت و مردم و احساس مشارکت مردم و تأثیرگذاری آنان در تصمیم گیری و اداره جامعه است. هر چه احساس تعلق میان مردم و نهادهای حاکمیتی بیشتر باشد و صداهای منطقی و به حق اقشار مختلف اجتماعی بهتر شنیده شود ضریب امنیت در آن جامعه بالاتر می رود.

*برخی از منتقدین، بر این عقیده اند که کرسی های آزاد اندیشی برگزار شده در دفتر تبلیغات، ضمن کاهش محسوس از لحاظ کمیّت، معیارهای اصلی یک نشست آزاداندیشانه را ندارند.

ذهنیتی که در ورای این نقد و داوری حاصل از آن وجود دارد، تابع پیش فرض هایی است که به تعریف ناقدین از آزاداندیشی برمی گردد. بعضی از افراد، آزاداندیشی را در بیان رویکردهای ساختارشکنانه‌ی سیاسی و یا مذهبی می دانند و اگر این ساختارشکنی دارای لبه های تیز و برنده محقق نشود، از نظر آنها آزاداندیشی حاصل نشده است. به جرأت می توانم عرض کنم دست کم در مدتی که بنده مسئول دفتر بوده ام، نشست های واقعاً آزاداندیشانه‌ی دفتر تبلیغات، تعطیل نشده است. مطلبی که باید توجه داشت این است که وقتی در فضایی، هیچ صدایی شنیده نمی شود، بیان یک نظر و عقیده و تولید صدا، خیلی نمود پیدا می کند و مغتنم شمرده می شود. ولی اگر فضا پر از صداهای مختلف شود، ممکن است برای برخی از مخاطبین این شائبه به وجود بیاید که دیگر آن صدای اولیه، وجود ندارد؛ در حالی که تصور او اشتباه است. زمانی که هیچ خبری از انتشار مجله، در حوزه‌ی علمیه‌ی قم نبود –غیر از مجله‌ی مکتب اسلام که قبل از انقلاب منتشر می شد- دفتر تبلیغات از پیش قراولان انتشار مجله بود و در این مقوله، نوآوری داشت و این چنین بود که مجله‌ی «نقد و نظر» و مجله‌ی «حوزه» را منتشر کرد یا در دهه ی شصت و هفتاد که جامعه ی نخبگانی ما به طور عام و حوزه به طور خاص با افکار جدید آشنایی نداشت، دفتر تبلیغات اقدام به برگزاری نشست می کرد و البته به دلیل کمبودی که در این عرصه بود، حرف های جدیدی که در این نشست ها گفته می شد، جلوه می کرد. اما الان ما با حوزه ای مواجهیم که صدها نفر طلبه فاضل در آن، وجود دارند و بسیاری از آنها، در رشته های مختلف تخصصی مانند فلسفه، روانشناسی، علوم سیاسی و… تحصیل کرده اند و این توانایی را دارند که منابع انگلیسی را بخوانند. حالا اگر دفتر همان نشست های سابق را برگزار کند، چندان جلوه و انعکاس نخواهد داشت. بنابراین، بنده دو نکته را عرض می کنم و انتظار دارم آنها را در نظر بگیرید و معمولاً مقایسه ی بین حال و گذشته ی دفتر تبلیغات با غفلت از این دو مقدمه صورت می گیرد. یکی سطح انتظار از دفتر است که برخی انتظار دارند دفتر تبلیغات، نشست های ساختارشکنانه برگزار کند و یکی هم نوستالژی است که برخی، نسبت به گذشته ی دفتر دارند و معمولاً از زمینه ی تارخی شکل گیری آن نمود و جلوه گری در گذشته، غفلت می کنند. چندین سال قبل که پرفسور مک لین از دانشگاه کاتولیک واشنگتن به قم آمده بود، با جمعی از طلاب دیدار داشت که برخی از آن طلاب، تسلط خیلی خوبی به مباحث هرمنوتیکی داشتند و ایشان، واقعاً متعجب بود و می گفت تصور نمی کردم در حوزه‌ی قم، کسانی با این مباحث آشنایی داشته باشند. فکر می کنم در سال ۱۳۸۴ بود که برخی از افرادی که در خارج از کشور مشغول تدریس بودند یا در تهران انتشاراتی داشتند و بحث های نویی را کار می کردند به جلسه ای در قم دعوت شده بودند و با جمع محدودی از فضلای قم، بحث های علمی داشتند. یکی از افرادی که در آن جلسه شرکت کرده بود، بعد از اتمام مباحث، به بنده گفت؛ قم آکسفورد شده است. در واقع تصور گوینده ی این جمله، این بود که در قم کسی از این مباحث مطلع نیست و سر در نمی آورد. لذا مجموع فضای قم، رشد بسیار خوبی داشته و از طرف دیگر هم به جرأت می توانم ادعا کنم که هنوز هم دفتر تبلیغات جلسات علمی متعددی برگزار می کند. شاید بتوان گفت در طول سال هفتاد، هشتاد نشست علمی و کرسی های نقد در دفتر برگزار می شود که البته دیگر مانند سابق جلوه و تازگی ندارد. سابق وقتی یک نشست هم برگزار می شد، انعکاس زیادی پیدا می کرد. علت این است که در گذشته این مباحث بسیار نو و طرح آنها کم سابقه بود ولی امروزه جامعه، خیلی باز شده و این جلسات، خیلی رخ نمی کند مگر اینکه هنجار شکنانه باشد و آن هم به خاطر حواشی و مسائل جانبی جلسه است نه به خاطر اصل جلسه. البته این را  هم باید عرض کنم که گاهی نشست هایی را برگزار می کنیم که در آنها خیلی آزادتر اظهار نظر می شود ولی مباحث مطرح شد در آن را به دلایلی منتشر نمی کنیم. به عنوان مثال بعد از حوادث دی ماه سال گذشته، یا بعد از انتخابات اخیر ریاست جمهوری، جلساتی داشتیم و حتی صاحب نظرانی از شهرهای دیگر و محیط های دانشگاهی دعوت کردیم و خیلی راحت تحلیل و اظهار نظرهای خود را بیان کردند که صلاح دانسته نشد که مباحث مطرح شده در سطح عمومی منتشر شود. به نظر می رسد که اگر از یک سو موانع بیرونی و درونی آزادی بیان کاهش یابد و از سوی دیگر ظرفیت فرهنگی و سیاسی اجتماعی جامعه و حاکمیت برای استماع نظرات تحلیلی و انتقادی افزایش یابد این گونه کرسی های آزاد اندیشی و نقد در حوزه و دانشگاه تقویت خواهد شد.

*دفتر تبلیغات کنونی را به چه میزان، نماد روشن فکری حوزه می دانید؟

البته وجه روشن فکری حوزه، منحصر به دفتر تبلیغات نیست. گرچه در میان نهادهای رسمیِ حوزه، وجه روشن فکری دفتر تبلیغات، برجسته تر است ولی این طور نیست که هیچ جای دیگری در حوزه، وجه روشن فکری را نمی توان دید ولی وقتی دستگاه های فرهنگی که رسمیتی دارند را در نظر می گیریم، دفتر تبلیغات نمود بیشتری دارد و این به دلیل نیروهای فعال در آن و نوع تولیدات و ظرفیت هایی که از لحاظ مدیریتی، علمی و فرهنگی در آن وجود دارد، می باشد. بنده معتقدم وجه روشن فکری دفتر تبلیغات، هنوز هم برجسته است و لقبی که رهبر انقلاب به دفتر تبلیغات، مبنی بر نماد روشن فکری بودنِ حوزه دادند، هنوز هم جاری است و شاید هنوز هم بدیلی مقدم بر دفتر تبلیغات پیدا نشده است.

*دفتر تبلیغات که متولی کرسی های آزاد اندیشی است چقدر نظرات متفاوت را تحمل می کند؟ مثلاً ماجرای اخراج آقای ملکیان از دفتر را چطور توجیه می کنید؟

آقای ملکیان، اخراج نشد. بنده در سال۱۳۸۹ مسئولیت دفتر را بر عهده گرفتم و قبل از آمدنِ بنده روی آقای ملکیان به دلایلی در محیط حوزه، حساسیت زیادی ایجاد شده بود. بنده آن موقع به یکی از پژوهشکده هایی که با ایشان کار می کرد گفتم که ارتباط با ایشان را در دفتر تهران ادامه دهید و ایشان در قم زیر ذره بین است که متأسفانه و علی رغم تأکیداتی که داشتم، خواسته ی بنده محقق نشد و مجبور به قطع ارتباط با ایشان شدیم. آقای ملکیان کارمند و هیئت علمی دفتر نبود که بر قطع ارتباط با ایشان، کلمه اخراج صدق کند. با ایشان به عنوان استادی که گاهی ناظر، ارزیاب و مشاور پروژه ای بودند همکاری می شد.

*برخی انتقاد می کنند که دفتر در حالِ انجامِ کارهای سفارشی است. به نظر شما کدام عملکرد دفتر باعث شده است که این نقد، مطرح شود؟

منظورتان از سفارشی چیست؟

*تولید نظریه و ادبیات برای نظام سیاسی با نتایج از قبل مشخص شده.

کسانی که این نقد را دارند، اصلاً در جریان مسیر و کارهای دفتر تبلیغات نیستند. از همان زمانی که بنده آمدم، در هیئت امنای مان بحث هایی داشتیم که مسائلِ اصلی کشور چیست. از بین مسائل کشور، ده الی دوازده مسئله را به عنوانِ مسائلِ مورد نظر دفتر تبلیغات انتخاب کردیم که شاملِ اموری مانند علوم انسانی و اسلامی، ضعف اخلاق فردی و اجتماعی، مبارزه با فرقه های انحرافی، سبک زندگی اسلامی و تکوین نظام خانواده می شد. هر کدام از این مسائل یک حوزه ماموریتی دارد که سعی کردیم در این حوزه‌ها، مسئله اصلی مربوط به کار دفتر را شناسایی کنیم. مثلاً در مسأله نظام خانواده، که خود شامل مسائل متعددی می شود، مسئله ی اصلی دفتر را طلاق تعریف کردیم. یا مثلاً در مورد مبارزه با فرقه های انحرافی که دریایی از مسائل در آن جاری است، مسئله ی اصلی دفتر را وهابیت و جریان های تکفیری تعریف کردیم. در بحث مسائل اجتماعی اسلام و ایران، بحث عدالت و در بحث نظام سیاسی اسلام و ایران، کارآمدی نظام را مسئله ی اصلی، تشخیص دادیم و برای هر یک از این مسائل، میز تخصصی تشکیل دادیم و یک برنامه جامع پنج ساله تعریف کردیم و برای هر یک از این مسائل، برخی نقاط کشور را پایگاه و پایلوت قرار دادیم و در آنجا متمرکز شدیم و کارهای پژوهشی، آموزشی، فرهنگی، رسانه ای و فضای مجازی انجام دادیم. مثلاً در زمینه ی طلاق، چهار استان کشور را پایلوت قرار دادیم و سعی کردیم افرادی از مبلغین و فضلا را برای اعزام به این استان ها آماده کنیم تا برای آن مناطق کار پژوهشی، آموزشی، فرهنگی، تبلیغی و ترویجی انجام دهیم و در حل معضلات هر منطقه، کمک کرده باشیم. حال باید بنده بپرسم منظور منتقدین از سفارشی چیست. اگر به این معناست که دفتر تبلیغات نسبت به مسائل جامعه و نظام بی تفاوت باشد، باید عرض کنم که اصلاً فلسفه ی وجودی دفتر تبلیغات خدمت به ارتقای سطح فرهنگ دینی جامعه و کمک به حل مسائل نظام است. در بیانیه ی مأموریت دفتر تبلیغات این طور تعریف شده که دفتر، حلقه ی واسط بین جامعه و نظام باشد. این یعنی دفتر هم تلاش می کند برای حل مشکلات نظام و هم ارتقای فرهنگ عمومی. اصلاً  امکان ندارد یک نهاد انقلابی که توسط امام راحل و بر اساس اقتضائات علمی و فرهنگی جامعه تأسیس شده، نسبت به نظام و وضعیت جامعه بی تفاوت باشد. ما به این افتخار می کنیم اگر دفتر تبلیغات، بتواند به حل مسائل نظام چه به لحاظ ایده پردازی و چه به لحاظ ارائه راهکار، کمک کند، این به معنای سفارشی نیست. اتفاقاً یکی از گله های ما این است که گاهی تولیدات ما مورد استفاده ی نهادهایی که به آنها قصد کمک داریم، قرار نمی گیرد.

*با این توضیحات سخت است که دفتر تحمل شنیدن نظرات مخالف قرائت رسمی از دین و سیاست را داشته باشد.

بستگی به این دارد که تحمل به چه معنا در نظر گرفته شود. الان سر کلاس های دانشگاه باقرالعلوم در رشته ی علوم سیاسی یا در رشته ی اندیشه سیاسی، درباره ی روحانیت و نظام شبهات مطرح می شود و حتی این مسائل و کاستی ها، توسط مرکز رصدمان رصد و پایش شده و گزارش ها و راه حل هایی تهیه و پیشنهاد می شود. واقعاً معتقدیم که اگر دستگاهی بخواهد سرش را زیر برف کند و خودش را در حجاب قرار بدهد، بزرگ ترین ضربه را به نظام و خودش زده است. ما در میزهای تخصصی نسبت به همین مسائلِ بنیادی که برای هر میز تعریف کردیم، یک بازه ی شش ماهه را در نظر گرفتیم تا ضمن وضعیت شناسی، تحلیل های اندیشمندان و صاحب نظران مختلف را بشنویم و از آنها استفاده و بهره برداری کنیم. جالب است بدانید که در میزهای مان با صاحب نظرانی که نگرش های انتقادی و تحلیلی متفاوتی دارند و حتی چه بسا بتوان از آنها به عنوان منتقدین جدی نگاه رسمی نام برد، مصاحبه و همکاری می کنیم. لذا ما برای وضعیت شناسی، صداهای مختلف را می شنویم و از آنها استفاده می کنیم و خودمان را فریب نمی دهیم.

مطالب مرتبط