الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت
بسم الله الرحمن الرحیم
و الصلاه و السلام علی سیدنا محمد(ص) و آله الطیبین الطاهرین المعصومین(س)
قریب ۲۰۰ سال است که مسائل فکری، اجتماعی و سیاسی جهان اسلام متأثر از یک چالش اساسی میباشد و آن چالش سنت و مدرنیته است. زمانی که جهان اسلام، آرام آرام با مدنیّت معاصر غربی مواجه شد، این مواجهه و آشنایی در سطوح و لایههای مختلف، بصورت سامان یافته نبود. در ابتدا بازرگانان، ایلچیها و سفیران کم کم با افکار آنها آشنا شدند، سپس عدهای برای تحصیل به آنجا مهاجرت کردند و عدهای دیگر با گذشت زمان با درون مایههای علمی و فکری آنها آشنا شدند؛ بخشی از آشنایی هم به شکل خشونت آمیز صورت گرفت یعنی اشغال بعضی از مناطق یا آن چهرهی استعماری غرب؛ به هر جهت با هر طرق مختلفی که این مواجهه صورت گرفته باشد، قریب ۲۰۰ سال با چالش بین سنت و مدرنیته و آنچه که رهاورد مدرنیته معاصر غربی است، روبرو هستیم؛ چالشهایی در حوزهی فکر و اندیشه، نظام اجتماعی، علم، تکنولوژی و همچنین ناسازگاریهایی که کلیت مدنیّت معاصر غربی با باور داشتها، سبک زندگی و وجوه مختلفی که جوامع اسلامی با آن شکل گرفتهاند، دارد.
طبعاً این مواجهه، مواجهه توأم با نوعی احساس عقب ماندگی و ضعف در بعضی از وجوه، بویژه در وجه تکنولوژیک و علمی آن بوده است. این مواجهه و چالش واکنشهای متنوعی در پی داشت، به طوری که با طیفی از واکنشها روبرو شد. یک سر طیف واکنشهای کاملاً مثبت نسبت به مدنیّت معاصر غربی میباشد که به اشکال مختلف بروز پیدا کرده است و در طی این ۲۰۰ سال، نامهای متعددی به خود گرفته است، غربیها از آن تحت عنوان اسلام مدرنیست (modernist Islam) یا اسلام لیبرال (liberal Islam)، یاد میکنند. به عبارتی زمانی که این مواجهه صورت گرفت عدهای به این جمع بندی رسیدند که راه علاج برای جوامع اسلامی، به شدت غربی شدن است و در واقع هم سامانه فکری و اجتماعی مدرنیته و هم سبک زندگی و مسائل مربوط به عرصه زندگی، فکر و دانش را تلقی به قبول کرده و راه برون رفت از این چالش را تسلیم تمام عیار نسبت به این مدنیّت، بیان کردند و به قول بعضی از منورالفکران دوران قاجار، از فرق سر تا نوک پا باید فرنگی شد.
در سر دیگر این طیف، واکنشهای به شدت سلبی وجود دارد که کلیت مدنیّت معاصر غربی را انکار میکند و چارهی کار را در نفی تمام عیار آن میداند. در نظر آنها مدنیّت معاصر غربی مشحون از بدعت است و باید با آن مقابله کرد و مانند جریانات سَلَََفی، راه حل را بازگشت به گذشته، سلف صالح و اسلام نخستین میدانستند. به عبارت دیگر مشکل جهان اسلام، فاصله گرفتن از اسلام اولیه است و اینکه مسأله را در فضای مفهومی، معرفتی و عمل گرایی دینی میدانستند. جریان سلفیگری اوجی دارد و آن، جریانات جهادی و تکفیری است که در واقع آبش خور فکری آنها این است که کلیت مدنیّت معاصر غربی، جلوه و بروز جاهلیت نو است.
در کتاب «معالم الطریق»، سید قطب استدلال میکند که وضعیت ما مانند وضعیت صدر اسلام است که در آن پیامبر(ص) با دنیایی از جاهلیت و شرک روبرو بودند. کاری که پیامبر(ص) انجام دادند مبارزه با جاهلیت و در افکندن طرحی نو بر اساس آموزههای اسلامی بود. هم اکنون ما با جاهلیت نو مواجه هستیم و این جاهلیت نو بر ما مستولی شده است. غرب کانون این جاهلیت است و باید با آن مقابله کرد. لهذا متأثر از سید قطب و دیگران، جریاناتی با رویکرد نظامی و جهادی بوجود آمد که یکی از آنها جمعیت التکفیرُ و الهجره است یعنی اول به این مدنیّتی که وجود دارد کفر بورزیم، آن را تکفیر کنیم چون کفر و جاهلیت است و بعد هجرت کنیم مانند پیامبر(ص) که به مدینه هجرت کرد. دقیقاً مثل روشی که در داعش دیده میشود که از اقصی نقاط دنیا جمع شوند تا در مقابل جاهلیت، هجرت و جهادی کنند و به قول خودشان عداوه التوحش کنند (یعنی وضعیت کنونی یک وضعیت توحش است، این توحش را باید از بین ببریم تا مدنیّت اسلامی حاکم شود). این دو سر طیف، از دلدادگی و شیفتگی محض نسبت به مدرنیته و مدنیّت معاصر تا کفر ورزیدن و جاهلیت دانستن و مقابله تمام عیار، بود که بیان شد.
گفتمان انقلاب اسلامی ایران با وجود پیش قراولان انقلاب که در رأس آنها امام خمینی(ره) و شاگردان ایشان چون شهید بهشتی و مطهریها و کسانی که جزء پیش رانان اولیه فکری این انقلاب بودند و عرفان گفتمان انقلاب اسلامی و مایههای اولیه آن را شکل دادند، در حد وسط این دو طیف از واکنش قرار میگیرد و یک موضع اعتدالی دارد.
به لحاظ جنبه سلبی، گفتمان انقلاب اسلامی ایران نسبت به مدنیّت (مدنیّت معاصر غربی و رهاوردهای مدرنیته)، به هیچ وجه حالت نفی مطلق ندارد. شاهد روشن آن این است که در شکلدهی قانون اساسی و نظام سیاسی ایران، از برخی از نهادسازیهایی که در دوران مدرن اتفاق افتاد، الگو برداری شده است. مثلاً پارلمان (مجلس)، سیستم نمایندگی و رأی گیری مورد قبول انقلاب اسلامی میباشد (دموکراسی مبتنی بر مراجعه به آرای عمومی) که این نهاد سازیها در مدرنیته اتفاق افتاده است، همچنین از بعضی تجارب عقلائیهای که در مدنیّت معاصر غربی تجربه شده، استفاده کردهایم و نسبت به تکنولوژی، علم و شاخههای مختلف علوم تجربی دید مثبت داشته و نسبت به این موارد حالت طرد نداریم.
به لحاظ ایجابی، پیشنهادی که گفتمان انقلاب اسلامی دارد با پیشنهادی که آن دو طیف دارند، بسیار تفاوت دارد. انقلاب اسلامی ایران دعوت به تأسیس تمدن نوین اسلامی میکند؛ یعنی رویکرد تمدنی دارد و معتقد است که جهان اسلام ظرفیت این را دارد که بر پایهی باورداشتها و ارزشهای خود، مدنیّت نوینی را پایهریزی کند. البته هر تمدنی سر سفره تمدن قبلی مینشیند. اینطور نیست که تمدنها از یکدیگر حالت انقطاع و گسست تاریخی داشته باشند. هیچ تمدنی خلق الساعه بوجود نمیآید حتی تمدن اسلامی که از قرن دوم و سوم شروع میشود و اوج آن قرن پنجم و ششم است نیز از هر دو تمدن ایرانی و یونانی بهره برده است.
روح اصلی حاکم بر تمدن اسلامی، آموزه های دینی، قرآن و سنت میباشد. در طبقهبندی تمدنها گفته میشود که تمدن یونانی عقل محور است و در وجه فلسفی، گرایش به عقل در تمدن یونانی قوی است. تمدن معاصر غربی، تکنولوژیکال است و دانش تجربی و انسانی در آن نقش دارد اما میگویند تمدن اسلامی، متن محور است یعنی قرآن و سنت در این تمدن ایفای نقش جدی کرده است، اما اینگونه نیست. مثلاً در زمان عباسیان نهضت ترجمه شروع میشود. آنها بذل امکانات میکنند تا کتب مختلف از یونان ترجمه شود، فتح ایران و درآمیختگی جهان عرب با جهان ایرانی در شکوفایی این تمدن تأثیر بسیار داشت. بسیاری از شخصیتهای برجسته علمی حتی از جهان تسنن، ایرانی بودند مثلاً صحاح ستّه، شش کتاب اصلی روایی اهل سنت، ایرانی بودند. در نتیجه تمدنی که شکل میگیرد در ارتباط با تمدنهای دیگر است.
رویکردی که بر گفتمان انقلاب اسلامی ایران حاکم است این است که در حالی از وجوه تمدن معاصر غربی، بهره مند است که میخواهد طرحی نو درافکند. رویکرد تمدنی که بر گفتمان انقلاب اسلامی ایران مستولی بود، با کاستیهای نظری و عملی توأم بود. مثلاً در کاستیهای عملی؛ از فردای انقلاب اسلامی تا به این زمان هیچگاه حالت نرمالیته نداشته و فرصتی وجود نداشت که در وضعیت نرمال به سر بریم. از فردای پیروزی انقلاب، نظام با فتنههای داخلی (گنبد، کردستان، خلق عرب، آذربایجان و مسائل قومی و…) مواجه شد. پس از آن جنگ هشت ساله آغاز شد. سپس بلافاصله بعد از جنگ طرحی با عنوان مهار دوجانبه (مهار ایران و عراق) داشتند که بر اساس آن، قیمت نفت را به زیر ده دلار رساندند که به زعم خودشان هم عراق را مهار کنند و جلوی رشد آن را بگیرند و هم مانع رشد ایران شوند. طرح ها و تحریم هایی که پیاده کردند، باعث شد به لحاظ عملی در وضع نرمالی نباشیم تا با آسودگی خاطر بتوانیم انواع زیرساختهای لازم برای پی ریزی یک تمدن را ایجاد کنیم. علاوه بر آن ضعفهای مدیریتی به عنوان یک واقعیت عینی و عملی در این ۴۰ سال، مسئله ایجاد زیرساختهای لازم برای پیریزی یک تمدن را به تأخیر انداخت و دچار مشکل کرد. البته عزیزان توجه دارند که قضیه پی ریزی یک مناسبات تمدنی، خلق الساعه نیست و زمان بر است. اگر فردی تاریخ اروپا را مطالعه کرده باشد، می داند که به طور مثال برای مهار قدرت مطلقه سلطنت انگلیس، نزدیک به یک قرن جنگ و نزاع داخلی در این کشور بین طرفداران پارلمان و طرفداران قدرت پادشاه، وجود داشت که مآلاً به حکومت مشروطه منتهی شد و نتیجهی آن، محدود شدن قدرت ملکه و پادشاه توسط پارلمان بود و همچنان نیز سیستم سیاسی انگلیس به این نحو ادامه دارد. درست است که غرب در چارچوب تمدنی خود، مناسبات نظم یافتهای دارد و در بعضی وجوه ثبات (stability) پیدا کرده است، اما اینطور نیست که یکباره به این نظم و ثبات رسیده باشد. به عنوان مثال، در دموکراسی آنها زنان و رنگین پوستان حق رأی نداشتند. حتی ایمانوئل کانت فیلسوف شهیر آلمانی در نوشتههای سیاسی خود مینویسد: «تنها کسانی که صاحب زمین (land lord) و مالک (owners) هستند حق رأی دارند و شخص کارگر یا کشاورزی که زمین در اختیار ندارد، حق رأی ندارند». اگرچه در آستانه قرن بیستم دموکراسی آنها تغییر کرد و همه حق رأی پیدا کردند.
اساساً تأسیس و شکل گیری تمدن، فرآیندی زمان بر و نسبتاً طولانی است. علاوه بر مشکلات عملی که اشاره شد، مشکلات نظری بسیاری وجود داشت؛ متأسفانه در جامعه نخبگانی و علمی اعم از حوزه و دانشگاه، متفکران ما در بسیاری از وجوه و مبانی مربوط به پی ریزی تمدن، اتفاق نظر ندارند. برای نمونه هیچ کدام از دولتها طی ۴۰ سال انقلاب اسلامی، بیان نکردند که دنبال عدالت اجتماعی نیستند بلکه در پی آن بودهاند؛ اما به لحاظ تئوریک و نظری، رأی واحدی در جامعه حاکم نبوده است. در ده سال اول انقلاب بویژه دوران جنگ، تلقی از اقتصاد و عدالت اقتصادی شبیه به اقتصاد سوسیالیستی و متمرکز بود، لهذا بسیار تلاش شد تا بخش خصوصی تضعیف شود، که تضعیف شد و به سمت اقتصاد دولتی حرکت کرد. در دولت سازندگی عکس این قضیه را شاهد هستیم. مبنای دولت سازندگی این بود که زمانی عدالت تأمین می شود که اقتصاد، flourishing کند، یعنی اگر ما به بخش خصوصی و اقتصاد آزاد میدان دهیم تا تولید ناخالص ملی بالا رود، دراین صورت اقتصاد رشد می کند و طبقات محرومتر نیز بهره مند می شوند. دولت های بعدی نیز تئوری های خودشان را داشتند.
خصوصی سازی در عمل ناقص اجرا شد و شرکت های خصولتی بوجود آمد. هیچگاه بخش خصوصی واقعی وارد گردانهی اقتصاد کلان ما نشده است، علت آن موانع و اختلاف نظرهای تئوریک در برنامههای پنج ساله و تصمیم گیری های دولت ها میباشد. در صورتی که اگر چین را مشاهده کنید (چین کمونیستی)، پس از مائو و انقلاب فکری که بعد از او ایجاد کردند به ثبات و وفاقی در تئوری و عمل رسیدند. هر چند در بحث های حقوق بشری و امثال آن خیلی اجحاف کردند زیرا شاید یک میلیون نفر از مسلمانان را زندانی کردند، و باعث شستشوی مغزی و فاصله گرفتن از اعتقاداتشان شدند. با وجود این با یک تئوری و وفاق نظری پیش میروند؛ اما دولت، مجلس و برنامههای ما به هیچ عنوان این وفاق نظری را ندارند. و علیرغم سیاستهای ابلاغی این عدم ثبات تئوریک ادامه دارد.
بر اساس این مقدمات ایده الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت توسط مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) پیشنهاد شد تا حرکت رو به جلوی ملت ایران و جریان پی ریزی یک تمدن نوین اسلامی، نقشه راه داشته باشد. الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت چیست؟ الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، کلان نظریه تحول اجتماعی و کلان نقشه راه برون رفت از وضع موجود به وضع مطلوب است. اگر جامعه بخواهد به وضع مطلوبی برسد نقشه راه میخواهد تا هر دولت، مجلس، تصمیم ساز و تصمیم گیر نتواند بر اساس علایق و سلایق یا روی نقطه نظر خاص خود حرکت کند، به عبارت دیگر الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت سند بالا دستی ای برای تمام اسناد برنامهای کشور می باشد. یعنی اگر بناست سند چشم انداز بیست ساله نوشته شود این سند باید در چارچوب الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت باشد. همانند قوانین موضوعه در مجلس که باید در چارچوب قانون اساسی باشد، این الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت نیز حکم قانون اساسی و سند بالا دستی برای تمام اسناد برنامه ریزی را پیدا می کند. مجلس باید برنامههای پنج ساله توسعه را در چارچوب الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت طراحی کند و این یک امر متداول در دنیا است.
در این الگوی پایه، افق پنجاه ساله دیده شده است یعنی این سند بر اساس افق پنجاه سال آینده تدوین شده است. بعضی از کشورها مثل چین الگوی سند ۱۵۰ ساله دارد حتی بعضی کشورها مثل ژاپن برای طراحی مدل به لحاظ زمانی فراتر از این رفته و مثلاً بر اساس سند ۲۰۰ ساله به پیش میروند. آنچه که در این چند سال تهیه شد، الگوی پایه است نه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت. الگوی پایه مشتمل بر پنج محور؛ مبانی، آرمان ها، رسالت، افق و تدابیر است. مثلاً افق ۵۰ ساله آینده ما چیست و چه آرمان هایی دارد؟ در این افق میخواهیم جامعه به کجا برسد.
جوهر اسلامیت این الگو، عمدتاً در مبانی و آرمان هاست. آرمان ها یعنی ارزش های اساسی و کلی که باید مد نظر قرار بگیرد و مبانی نیز به مبانی جامعه شناختی، انسان شناختی و هستی شناختی مربوط می شود. بخش مهم دیگر تدابیر است که در الگوی پایه حدود ۵۶ تدبیر ذکر شده است. تدابیر یعنی اقدامات اساسی و کلی، چه در حوزه اقتصاد، فرهنگ، علم و عرصه های مختلف که در ۵۰ سال باید انجام گیرد. البته آنچه که تدبیر شده است الگوی پایه است نه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت؛ زیرا الگو عرصه های مختلف دارد مثلاً یکی از عرصه ها عرصه ی زندگی است. عرصه زندگی خود شامل سیاست، اقتصاد، فرهنگ، آموزش، بهداشت و… است. یکی دیگر از عرصه ها، عرصه علم است. یعنی اتفاقات و اقداماتی که باید در حوزه علم، معنویت و اخلاق بیافتد.
بحث دیگر این است که آیا ما نیاز به الگوهای بخشی داریم یا خیر؟ الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت (که الگویی غیر از الگوی پایه است) که مبانی، آرمان ها، افق و تدابیر کلان را مشخص می کند باید در هر بخش مثلاً در عرصه زندگی، اقتصاد، سیاست، فرهنگ، علم و آموزش تدوین الگو کند یعنی الگوهای بخشی نیز باید تدوین شوند اما هنوز نشدهاند. اگر این اتفاق بیافتد الگویی جامع خواهد شد در غیر اینصورت الگوی پایه است و الگوی در دست ما نیز الگوی پایه است که جهات کلیتر را در نظر دارد. یا مثلاً یکی از بحثهایی که در خود الگو داریم این است که آیا سنجه ها و شاخصه ها را ذکر کنیم یا خیر؟ اگر ما می خواهیم در افق ۵۰ ساله به این آرمان ها برسیم، در اقتصاد، فرهنگ، آموزش و بهداشت، سنجه ها و شاخصه ها چیست که با تدوین این سنجه ها و شاخصها امکان ارزیابی فراهم شود. یعنی بعد از گذشت چند دهه چقدر از این الگو عملیاتی شده است.
یکی از ضعفهای سند چشم انداز این بود که سند چشم انداز بیست ساله، ضمانت اجرایی نداشت چون بسیاری از دولتهایی که در این ۲۰ سال آمدند، خیلی خود را مقید به حرکت در چارچوب این سند نمیدیدند. همچنین سنجه ها و شاخص ها دقیق طراحی نشده بود و نهاد نظارتی نیز خوب شکل نگرفته بود. این الگو جای بحث دارد که آیا ما پس از الگوی پایه سراغ الگوهای بخشی برویم یا خیر؟ یا اینکه سنجه ها و شاخص ها ذکر شود یا خیر؟ و بحث تقسیم کار جدی بین قوای سه گانه ای که ما داریم. به عبارت دیگر اگر بخواهیم به صورت منضبط این الگو پیش رود، هم باید الگوهای بخشی طراحی شود، هم سنجه ها و شاخص ها ذکر شوند و هم تقسیم کار دقیقی صورت گیرد از طرفی نهاد نظارتی که درباره ی مراحل اجرایی شدن الگو نظر می دهد نیز باید تعبیه شود.
اسلامی ایرانی بودن به چه معناست؟ روشن است که در خلاء نمیشود تمدنی را پایه ریزی کرد. پای تمدن باید روی زمین باشد. آن زمین کجاست؟ مشخصاً ایران است. لهذا انواع و اقسام آمایش ها و وضعیت شناسیها را احتیاج داریم که بر اساس آن وضعیت شناسی، تدابیر صورت گیرد. اسلامی است چون بر اساس مبانی و ارزش ها و اصول اسلامی است.
سند، یک مشت کاغذ نوشته شده است. مانند اینکه بهترین قانون اساسی تدوین شود اما اگر به اصول قانون اساسی عمل نشود، اتفاقی نمیافتد. سند نیز حتی اگر به بهترین شکل طراحی شود مانند نسخهای میماند که طبیب حاذقی برای بیمارش نوشته اما بیمار به این نسخه عمل نمیکند، پس اتفاقی نخواهد افتاد، لهذا این سند نیز مانند قانون اساسی است؛ به میزانی که موفق شویم به اصول قانون اساسی عمل کنیم به همان اندازه از خیر و برکت آن بهره می بریم. هیچ گاه یک سند خود و مسأله موفقیت خود را تضمین نمیکند. موفقیت یک سند پس از اینکه خوب طراحی شد، به امور مختلفی متکی است. در درجهی اول این است که بدنهی مدیریت، کارشناسی و برنامهریزی کشور نسبت به اصل این جهتگیری و درون مایه و پایه های نظری آن اقناع و توجیه شوند، یعنی یک گفتمان سازی نخبگانی در سطح مدیران، کارشناسان و برنامه ریزانِ کشور صورت گیرد، کما اینکه در سطح عمومی نیز باید گفتمان سازی صورت بگیرد.
اصولاً مدرنیته و مدنیّت معاصر محصول چیست؟ محصول مدرنیسم است. چند اصطلاح؛ مدرنیزم، مدرنیته و modernization با هم فرق دارند. مدرنیزم آن عطش سیری ناپذیر برای نو کردن امور است. این عطش از رنسانس به بعد در غرب مستولی شد یعنی در لایه های مختلف اجتماعی، عطش به نو کردن امور و فاصله گرفتن از آنچه که سنتی است، ایجاد شد. این عطش موتور حرکت شد سپس در ساحت های مختلف از هنر، ادبیات، علم و صنعت و… به طور مستمر نوآوری شد.
دائماً ایده ها و افکار نو بوجود آمد که در نتیجهی آن مدرنیته شکل گرفت. این مدرنیته در واقع محصول بروز و ظهور آن حرکت و پویایی که بر اساس گرایش به مدرنیزم اتفاق افتاد میباشد. تا زمانی که در لایههای مختلف جامعه این خود باوری نسبت به اینکه ما میتوانیم طرحی نو در افکنیم (می توانیم در عین صیانت از اصول و ارزش های خود یک جامعه مطلوبی بسازیم که در آن جامعهی مطلوب ارزشهای والای انسانی اسلامی حاکم شود و سطح رفاهی، آسایش و آرامش معنوی خوبی پیدا کنیم) وجود نداشته باشد و این باور، عمومی نشود و عطش، میل و انگیزه ایجاد نشود، مدیر، برنامه ریز و کارشناس نمی توانند کاری از پیش برند. لهذا سند معجزه نمیکند اگر چند صد برگ با بهترین کارشناسیها هم تدوین شود تا زمانی که حرکت ایجاد نشود و آن عزم اتفاق نیفتاد، به ثمر نمینشیند.
به اعتقاد بنده جامعه علمی کشور اعم از حوزوی و دانشگاهی، در چند جهت میتوانند کمک کنند. اول مسأله تکمیل این الگو است که الگوی پایه است. اگر ما بخواهیم سراغ الگوهای بخشی برویم، در هر بخش، جامعه علمی ما باید توان علمی خود را بگذارد. در آن زمینه (چه در حوزه های آموزش، بهداشت، سیاست، علم و اقتصاد و…) نظریه پردازی و سرمایه گذاری علمی کند.
چه اقدامات بخشیای در بحث تدابیر باید صورت بگیرد؟ الگوی پایه آمده ۵۶ تدبیر آورده است اما تقدم و تأخر این تدابیر احتیاج به کار علمی دارد. مسأله فرهنگسازی نخبگانی و فرهنگسازی عمومی چیزی است که تماماً باید به دست نخبگان دانشگاهی و حوزوی جامعه صورت بگیرد. به عبارت دیگر این جامعه علمی کشور است که روح خود باوری، اتکای به ارزشها و تواناییهای خودی، امید آفرینی و اعتماد به نفس نسبت به پی ریزی یک جامعهی بهتر را در افراد ایجاد میکند. همان گونه که جنگ روانی و تخریب روانی میتواند آثار عینی بسیار منفی داشته باشد (شاهد هستیم که از دی ماه سال گذشته تا اواخر تابستان جامعه ما در یک بمباران روانی دشمن قرار گرفت و این بمباران رسانهای و روانی پی آمدهای خیلی عینی داشت) عکس آن را شما ببینید که در زمان جنگ و دفاع مقدس با اینکه واقعاً دستمان خالی بود یعنی یک زمانی به شهید رجایی خبر میدهند که سیلوها را خالی کردند و هیچ انبار گندمی نداریم، هر چه داشتیم در مغازه ها و نانواییهاست، شرایط کشور اینگونه بود. گاهی اوقات سیم خاردار از خارج وارد می کردیم یعنی قدرت تولید سیم خاردار در جنگ را نداشتیم. سلاح های نیمه سنگین نمی توانستیم تولید کنیم، منتهی جامعه آن زمان به لحاظ روحی و روانی چگونه بود؟ با اعتماد به نفس، اتکاء به خدا، امید به پیروزی، حالت مقاومت در مقابل دشمن بود. این واقعیت عینی دست خالی بودن ما بود اما آن انرژی روحی و روانی، باور و اعتقاد، جامعه را به آنجا رساند. دوباره هم می تواند این اتفاق بیافتد به شرطی که آن پتانسیل عظیمی که جامعه ایران دارد با خودباوری و اعتماد به نفس و جهات تلاش و کوشش و هم گرایی، توأم شود. جامعه نخبگانی می تواند در این فرهنگ سازی سهیم باشد و می توانیم امید داشته باشیم که این سندها بتواند تغییر عینی را در واقعیت زندگی ما ایجاد کند.
***
پرسش و پاسخ؛
* آیا برای این بحث ها آینده پژوهی و نیاز سنجی شده است؟
مکانیزم و قالب کار اینگونه بود که زمانیکه شورا تشکیل شد و بعد از آن اندیشکده هایی بوجود آمد. اندیشکده ها خود بحث های داشته و با محیط های علمی تعامل داشتند. سپس هر ساله یک نشست علمی برگزار می شد که از قبل فراخوان می شد و در این فراخوان هم اعضای هیأت علمی دانشگاه، هم حوزه و هم دانشجویان مشارکت و مقالاتی را ارسال می کردند، حتی پژوهشگرهای جوان بدون حضور اساتید بزرگ دانشگاهی حضور داشتند. البته مانند هر کار جدیدی که چون زیاد شناخته شده نیست یا آگاه نیستند طبعاً درصد مشارکت کمتر خواهد بود. مطمئن باشید مقام معظم رهبری اعلام عمومی کردند جامعه نخبگانی و برخی از نهادهای رسمی مشارکت مثل مجلس و مجمع تشخیص مصلحت نظام را به مشارکت دعوت کردند، آنها را نسبت به این مهم مکلف کردند. طبعاً آگاهی عمومی و حرکت های بعد از این بیشتر می شود. تا مشارکت علمی صورت بگیرد. این نکته را عرض کنم که اگرچه این سند صفحات کمی را به خود اختصاص داده است اما اسناد پشتیبان آن بسیار زیاد است.
* آیا این سند تکلیف ما را نسبت به بعضی مباحث مثل انتظار از دین، قلمرو دین، بحث عقل و دین مشخص می کند؟
بله، این مباحث بطور مفصل در قسمت مبانی دین شناختی صفحه ۴ سند بحث شده است. در آنجا پنج یا شش محور دیده می شود اگرچه عبارت های کوتاهی دارد اما درباره هر کدام از آنها بطور مفصل مقاله نوشته شده و بحث شده است. ملاحظه می کنید که این مبانی گرچه مثلاً دو صفحه است اما در ابتدا مبانی که تهیه شد، ۲۰۰ صفحه بود. در مورد هر محور از ۲۰۰ صفحه، مقالات بسیاری نوشته اند و بر روی آنها کار کرده اند اما این دو صفحه حصیله آنهاست. مثلاً در بحث راجع به عقل و علم و رابطه آن با دین که اشاره کردند، در اینجا بندی وجود دارد که بیان می کند، خرد ورزی و تمسک به دانش بشری و تجارب عقلائی مورد تأکید اسلام است یعنی جامعه و نظام اسلامی بی نیاز از دانش بشری نیست و جامعه ی دینی داشتن به این معنا نیست که فقط از کتاب و سنت استفاده کنیم و از تجارب عقلایی خود را محروم سازیم اما همین یک خط، تعیین تکلیف کرده که خرد ورزی و تمسک به دانش بشری و تجارب عقلایی مورد تأکید اسلام است یعنی ما می توانیم برای حل معضلات اجتماعی، اقتصادی، بهداشتی و آموزشی خود به تجارب عقلایی دنیا مراجعه کنیم. در دنیا برای پولشویی، تورم و ترافیک چه کاری کرده اند؟
*ضمانت اجرایی که برای سند چشم انداز فرمودید کدام است؟
بطور فشرده عرض کردم که برای اجرایی شدن سند چند اتفاق باید بیافتد. سنجه ها و شاخصه ها باید تعریف شود، تقسیم کار بین سه قوه بطور خیلی روشن مشخص شود و نهاد نظارتی باید تعبیه شود. این مطالبات اجرایی سازی این سند است.
الگو پایه یک متن اولیه است و آن چیزی که رهبری ابلاغ کرده اند ابلاغ این سند نیست در واقع نوعی الزام کردن برخی از دستگاه های کشور و همچنین دعوت کردن از جامعه علمی و نخبگانی کشور برای تکمیل و ارتقای این سند است.
*این سند چشم انداز چه ارتباطی با سبک زندگی دارد؟
در پاسخ عرض کنم چون رهبری بیانات و ابلاغات متعددی در عرصه های مختلف داشته اند؛ با توجه به اینکه یکی از این عرصه ها، عرصه زندگی است، اگر این سند درست پیاده سازی و اجرا شود، می توانیم سبک زندگی اسلامی را گسترش دهیم و این هدف گذاری است.
اگر هر جامعه ای اسیر ضعف ها و نقص های خود باشد، هیچگاه نمی تواند پیشرفت کند. در زمان پیامبر اکرم(ص) در قضیه حفر خندق که اوج استیصال بود، در جنگ احزاب بقدری در تنگنا بودند که همه جمع شدند و برای دفاع از خود به حفر خندق متوسل شدند. از طرفی وضع معیشتی به قدری بد بود که یک خرما را گاهی چند نفر استفاده می کردند و پیامبر(ص) خود از شدت گرسنگی، سنگ به شکم مبارکشان بسته بودند. در همان حال گفتند در برق این سنگ، کلنگی که زده شد، فتح ایران و رم را دیدم. یا مثلاً کشور آلمان که در جنگ جهانی اول و دوم دو مرتبه نابود شد با آن وضع اقتصادی و اجتماعی بد که به قول یکی از متفکران آلمان، غیر از تباهی که جریان نازیسم نسبت به کشتن انسان ها و اتفاقات دیگر بوجود آورد یکی از بزرگترین ویرانگری های آن، ویرانگری هایی بود که نسبت به واژگانی مثل آزادی، آگاهی و عدالت بوجود آمد. اما خود را پیدا کرده و پیشرفت کرد.
نمونه دیگر؛ در دهه ۳۰، آمریکا از جهت وضع اقتصادی و شکستی که در بازار سهام اتفاق افتاد، دچار ویرانی هایی شد، بطوری که جمعیت بسیار زیادی در آمریکا فقط برای یک لیوان سوپ، صف می کشیدند یعنی جمعیت عظیمی محتاج به یک صدقه در حد غذا بود. اما خود را بازسازی کرد. پس ضعف ها و نقص ها مخصوصاً در رابطه با کشورهایی که در حال توسعه است و هنوز زیر ساخت ها را تعبیه نکرده است، نباید مانع حرکت شوند.
در حوادث اخیر کشور خودمان ملاحظه کنید، بانک مرکزی ارزی را تخصیص می دهد از طرفی زیر ساخت های نظارتی وجود ندارد و از سوی دیگر گمرک ما با بانک مرکزی، لینک نیست یعنی آن چیزی که تخصیص می گیرد با آن چیزی که وارد می شود امکان مقایسه ندارد و همچنین گمرک ها الکترونیک نیستند تا نظارت صورت گیرد. این موارد ضعف های زیر ساختی است که با وجود آنها می تواند اتفاقات منفی بیافتد. اگر با مشاهده این ضعف ها و نقص ها مأیوس شویم، هیچ گاه پیشرفت نمی کنیم. مصلحین، افراد دور اندیش و افرادی که به دنبال ارتقاء جامعه خود هستند، باید با امیدواری سعی کنند تا به سمت بهتر شدن حرکت کنند.
* آیا تحلیل شرایط موجود بر سند نویسی مقدم است؟
خیر، اینطور نیست. در تمام اندیشکده ها قطعاً یکی از کارهای جدی، وضعیت شناسی و آسیب شناسی بوده است و همه تدابیری که نوشته شده است براساس واقعیت ها و ظرفیت های موجود است.
برای پیشرفت به انواع دانش احتیاج داریم:
دانش اول، دانش توصیفی است یعنی شناختن وضعیت.
دانش دوم، دانش تبیینی (explain)؛ تبیین کند که عوامل این وضعیت چیست؟ برای مثال طلاق را وضعیت شناسی کنیم. ابتدا به دانش توصیفی احتیاج داریم تا آمارگیری کنند و وضعیت طلاق را مشخص و توصیف کنند، سپس به دانشی احتیاج داریم که تبیین کند علل افزایش آمار طلاق چیست؟
دانش سوم، با عنوان دانش هنجاری که در واقع وضعیت مطلوب و آرمانی را ترسیم می کند. در اینجا دانش دیگری از جنس دانش سوم احتیاج داریم و آن دانش نیمه بنیادین یا دانش توسعه ای است. دانشی که بیان کند که راه برون رفت از وضعیت موجود چیست؟ به عبارتی دیگر، حال که وضعیت موجود از جهت توصیفی، تبیینی و مطلوب آن مشخص شد، چگونه از این وضع موجود به وضع مطلوب برسیم. در واقع ارائه راهکارهای عینی، عملیاتی و… است. در کشور ما، حوزه و دانشگاه ها انرژی های خود را بیشتر صرف دانش غایی و هنجاری می کنند، چون بحث درباره مبانی و بحث های توصیفی زیاد می شود مثلاً وزارتخانه ها، آمار و اطلاعات بسیاری نسبت به وضع موجود دارند اما پاشنه آشیل، خلأ و ضعف های جامعه علمی ما، این است که انرژی ها کمتر صرف تولید دانش نیمه بنیادین یا دانش توسعه ای می شود. دست ما در این زمینه خالی است. اگر گاهی نیز دانشی تولید می شود، آن دانش ارتباط طبیعی با برنامه تصمیم سازان و تصمیم گیران پیدا نمی کند. مدیران، تصمیم سازان و تصمیم گیران ما بعضاً به شبه دانش عمل می کنند و به تجارب شخصی خود متکی می شوند. در نتیجه جامعه دانشگاهی و علمی از حالت سیستماتیک و طبیعی به حالت فردی تبدیل می شود و این نقص را داریم.
غیر از نقص هایی که اشاره شد و اتفاقات نامبارکی که شکل گرفت، این ضعف ها برای جامعه و مردم که انتظاراتی از نظام و انقلاب دارند، بسیار آزار دهنده است. باید ضعف های ریشه ای را بشناسیم، چون این نقص ها معلول آن ضعف هاست. اینکه اتفاقات نامبارکی مثل اختلاس، قاچاق و… صورت می گیرد، مناشئ آن به یکسری زیر ساخت هایی که تعبیه نشده بر می گردد. وقتی شبکه اینترنتی در مناطق مرزی و گمرکی وجود ندارد، چگونه انتظار داریم بین بانک مرکزی و وزاتخانه ها با گمرک رابطه تعریف شده مشخص و قابل نظارتی باشد.
به این نکته توجه کنید، عرض نکردم در ایران یا جاهای دیگر در دنیا برای ۵۰ یا ۱۵۰ سال آینده برنامه می نویسند، بلکه افق را ۵۰ یا ۱۵۰ ساله می بینند. افق غیر از برنامه است. نکته بعدی اینکه این سند، برنامه نیست بلکه سند بالا دستی برنامه نویسی است. مثل اینکه قانون اساسی که نوشته می شود، قوانین موضوعه کشوری نیست. در مجلس بطور مرتب قانون نوشته می شود، اما این قوانین باید در چارچوب قانون اساسی باشند، لهذا شورای نگهبان نظارت می کند که آیا مجلس که هر روز قانون می نویسد قانون های آن در چارچوب قانون اساسی است یا خیر؟ این سند نیز زمانی که تکمیل و به صورت جامع ابلاغ شد، برای برنامه نویسان کشور، حکم قانون اساسی را پیدا می کند. برنامه های پنج ساله، سیاست های ابلاغی، کاری که مجمع تشخیص مصلحت، مجلس و سازمان برنامه و بودجه انجام می دهد باید در این چارچوب باشد و الا معنا ندارد که فردی برای ۴۰ یا ۵۰ سال آینده برنامه بنویسد. برنامه ها کوتاه مدت است و سند بالا دستی که چارچوب های کلان را بیان می کند، افق را مشخص می کند.
اگر گفته شود که هیچ چشم انداز یا خطوط و چارچوب کلی، چه به لحاظ چارچوب ارزشی و چه به لحاظ چارچوب های کلان، به این علت که همه چیز منعطف (flexible)، سیال و تغییر پذیر است، نباید باشد؛ بنده این مطلب را قبول نمی کنم. زیرا برای مثال در جهان لیبرال و دنیای غرب با همه ی فراز و نشیب هایی که داشته اند، در چارچوب لیبرال دموکراسی (مثل جنگ جهانی اول و دوم که در پاردایم لیبرال دموکراسی بود) عمل کرده اند. هیتلر نیز که با بیش از ۸۰ درصد رأی مردم به قدرت رسیده بود در همان چارچوب بود. یعنی یک چارچوب (framework) ارزش های کلان لیبرالی را برای خودشان حفظ می کنند. یا مثلاً علت مخالفت نخبگان جهان غرب با دولت ترامپ این است که وی در چارچوب حرکت نمی کند و چارچوب ها را می شکند و بی حیثیت می کند. ولی به هر جهت همین واکنش جامعه نخبگانی و تحصیل کرده غرب نسبت به اینها نشان دهنده آن است که چارچوب هایی وجود دارد.
نکته بعد اینکه این الگو به شدت وجه ایدئولوژیک دارد، به همین دلیل الگوی اسلامی ایرانی است. همانطور که قبلاً عرض کردم، الگو یک کلان طرح تحول اجتماعی است. یعنی اگر آینده ایران آبستن تحولاتی شد، ما بتوانیم این تحولات را مدیریت کنیم. خود را به دست حوادث روزگار نسپاریم که به هر سویی ما را ببرد یا یک بینش پراگماتیستی محض که هیچ جنبه آرمانی ندارد، نداشته باشیم. می خواهیم کاری کنیم که در این جامعه علیرغم تمام تعاملات بین المللی و حوادث آینده که می تواند این جامعه را قبض و بسط کند، سعی شود کوران حوادث، روزمرگی، اقتضائات محیطی و بین المللی ما را از مسیرهای اصلی دور نکند. برای خودمان افق داشته باشیم. این الگو به این معنا وجه ایدئولوژیک دارد، یعنی یکسری ارزش ها اما به لحاظ واقعیت ها.
گفته می شود در ایران تمدن شکل نمی گیرد، این فرمالیزم را قبول ندارم ایران در طول تاریخ بیش از ۲۵۰۰ ساله خود چند برهه تمدن را تجربه کرده است. یکبار از رادیوbbc در برنامه ای که با استاد تاریخ مصاحبه می کردند، شنیدم که خطاب به استاد تاریخ گفت: ایران با وجود کشور گشایی هایی که حتی در زمان هخامنشیان داشت، اما تمدنی نداشت. استاد پاسخ خوبی داد و گفت: مگر می شود کشوری نیمی از کره زمین را برای مدت طولانی از جهات اداری، مالی و امنیتی اداره کند اما تمدن نداشته باشد؛ تعریف شما از تمدن چیست؟!
*جهان اسلام محیطی خشک و کم آب است. چگونه می توان در یک محیط خشک و کم آب، تمدن شکل گیرد؟
مسئله آب یک فاکتور است. فاکتورهای دیگری هم وجود دارد. این نیز بخشی از جنگ روانی است. فلات ایران، همین که بیش از چند هزار سال باقی مانده است، نشان می دهد که دوره های اقلیمی داشته است، یعنی دوره هایی خشک می شود و بعد جبران می شود و الا ماندگار نبود. این استدلال فکر نمی کنم استدلال مقبولی باشد چون ممکن است در آینده آب کم باشد، پس اصلاً تمدنی میسر نمی شود.
خیلی عذرخواهی می کنم وقت شما عزیزان را گرفتم. بنده که به سهم خودم از نقطه نظراتی که دوستان دادند، استفاده کردم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.