وضعیت شناسی حوزه در چهل سالگی انقلاب
اشاره:
انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی، نقطه عطفی در تاریخ ایران اسلامی است که تحولات شگرفی را در داخل و خارج ایران رقم زده است و از جمله بخشهایی که به شدت متأثر از تحولات انقلابی بوده است، حوزههای علمیه و روحانیت میباشد. در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، مؤسسه علمی مفتاح کرامت قم، موضوع بیستوهفتمین نشست علمی خود را «وضعیتشناسی حوزه در چهلسالگی انقلاب اسلامی» قرار داده و در آن حجت الاسلام والمسلمین استاد احمد واعظی، عضو محترم شورای انقلاب فرهنگی، ریاست محترم دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم و از اساتید حوزه علمیه قم، به بررسی وضعیت کنونی حوزه و چالشهای پیشرو پرداخته است. ضمن تشکر از ایشان متن این سخنرانی تقدیم خوانندگان گرامی میشود:
مقدمه
در آستانهی چهلمین سال پیروزی پیروزی انقلاب اسلامی ایران هستیم و همچنین در ایام فاطمیه به سر میبریم، امیدواریم که به باطن سپیدهی طاهره و عنایات خاصهی حضرتش انشاءالله این انقلاب مستمر و به دست صاحبش حضرت حجت برسد. در آغاز سخن یاد و خاطرهی امام راحل، امام شهیدان و شهدای انقلاب اسلامی، جنگ تحمیلی را گرامی میداریم و خدا را بر نعمت عظمای این انقلاب، رؤیت امام راحل و شنیدن سخنان و هدایت ایشان که واقعا از حسنات دهر بودند، شاکر هستیم و امیدواریم که رهرو صدیقی برای ایشان باشیم.
عنوان بحث وضعیت شناسی حوزه است که عنوانی کشدار است و شامل انواع و اقسام مطالعات میشود، یعنی هم جنبهی توصیفی دارد، هم جنبه تبیینی دارد و هم جنبهی آسیب شناسی و بررسی فرصتها و تهدیدها و چالشها. به این که مثلا توصیف کنیم تصویر حوزهی امروز چیست؟ یا بررسی کنیم علل و عواملی که این وضعیت را به وجود آورده کدام است که مطالعهی تبینی است و یا بررسی کنیم چالشها و آسیبها و فرصتها و تهدیدهایی که حوزهی امروز را در برمی گیرد، چیست؟. نکتهی بعدی این است که وقتی میخواهیم وضعیت شناسی کنیم با انواع و اقسام موضوعات روبرو هستیم، چون حوزه ذوابعاد و ذوجهات مختلف است. یعنی وضعیت علمی و آموزشی حوزه، حوزه و اجتماع، حوزه و نظام، حوزه و امر تبلیغ دین، حوزه و مراودات بین المللی، حوزه و مراکز علمی جهان تسنن و … یعنی میتوانیم فهرستی از موضوعات را ذکر کنیم که قابل بررسی است. در این وقت مختصری که در اختیارم است، کل عرایضم را دو بخش اصلی قرار میدهم: در بخش اول فهرست اتفاقات و تحولات و تغییراتی که حوزهی علمیه بعد از انقلاب یعنی در طی این چهار دهه پیدا کرده را ذکر می کنم. واقعیت این است که حوزه و روحانیت ما با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تشکیل نظام اسلامی وارد یک عصر جدیدی شده و پیروزی انقلاب یک نقطهی عطف و نقطهی عظیمت برای حوزه و روحانیت ما است که مناسبات سنتی حاکم بر حوزههای علمیه را دستخوش دگرگونی کرده است و حوزهی امروز ما در وجوه مختلفی قابل مقایسه با حوزهی قبل از انقلاب نیست. و در بخش دوم عرایضم به سه، چهار چالش اصلی که حوزهی امروز با آن مواجه است و باید از عهدهی این چالشها بربیاید، اشاره میکنم.
تحولات حوزه علمیه پس از انقلاب اسلامی
در بخش اول رویکرد هنجاری ندارم و نمیخواهم ارزش داوری کنم که همه این اتفاقات یا بعضی از آنها، خوب است یا بد. برای اینکه داوری راجع به این تحولات و تغییرات و قضاوت کردن در باره آنها، به نوع نگاه و منظری که افراد به قصه نگاه میکنند، بر میگردد و به موقعیت هرمنوتیکی افراد بستگی دارد و اینکه افراد چه اموری را به عنوان شاخصهای حوزهی مطلوب و چه اموری را به عنوان امور نامطلوب میشناسند. نگاهها و معیارهای داوری فرق میکند، تبعا قضاوتها هم فرق میکند. ممکن است بعضی از اتفاقاتی که در این چهل سال در حوزه اتفاق افتاده از منظر برخی، اتفاقات خیلی مثبتی باشد و به عنوان تحولات مبارک در حوزههای علمیه تلقی شود و ممکن است از دیدگاه برخیها، اینها به عنوان امور منفی تلقی بشود. من فعلا با فهرست کردن این اتفاقات، فقط میخواهم گزارش و توصیف کنم که چه اتفاقاتی افتاده است.
یک: به اعتقاد بنده یکی از اتفاقات تاثیرگذار در این چهار دهه در حوزههای علمیه، فراروی حوزویان از علوم رسمی حوزوی و گشوده شدن حوزویان به سمت دانشهای دیگر و در واقع حوزههای معرفتی دیگر است؛ یعنی درصد بسیار کم و شاید تک تکی از فضلای ما با فضاهای معرفتی وراء حوزه مثلاً با رشتههای علوم انسانی و اجتماعی یا فلسفههای غربی، آشنا بودند اما اتفاقی که در این چهاردهه در حوزههای علمیه افتاده این است که حجم وسیعی از طلاب و فضلای ما حوزهی مطالعاتی و فضای دانشی خودشان را به سوی حوزههای دانشی دیگر، فضاهای برون حوزوی، فضاهای فراتر از علوم رسمی حوزوی فقه و اصول و تفسیر و فلسفه و کلام، گسترده کردهاند. ما با یک واقعیت روبرو هستیم که امروزه حجم و کیفیت و عمق آشنایی فضلای ما با فضاهای معرفتی دیگر با قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست. حتی اگر برخی از افراد شاخص حوزههای علمیه تا قبل از انقلاب به فضاهای دانشی دیگر سرکی میکشیدند، از طریق ترجمهها بود، اما الان با مقدار قابل توجهی از فضلا روبرو هستیم که متون اصلی اندیشه را در حوزههای معرفتی دیگر مطالعه میکنند که این یک اتفاق است و خودش یک تغییری ایجاد کرده است.
دو: مساله دومی که در حوزههای علمیه در این چهار دهه اتفاق افتاده گسترش کمّی توام با تکثر و تنوع موسسات آموزشی و پژوهشی است. یعنی هم کمیت طلاب به مقدار قابل توجهی افزایش پیدا کرده و هم با تکثر مراکز و حوزههای علمیه مواجه هستیم. الان به عنوان مثال رقمی بالاتر از صد هزار نفر، فقط دانش آموخته یا مشغول دانش آموختگی در امور حوزوی در قشر بانوان است، در حالی که در قبل از انقلاب خیلی محدود بود، یکی دو تا حوزه برای خواهران وجود داشت. یا مثلاً تعداد حوزهها خیلی افزایش یافته است. الان من خودم در بسیاری از شهرستانهایی که رفتم دیدم حوزه احداث شده است در حالی که قبلا این طور نبود، یک مراکز محدودی در استانها حوزه داشت اما الان خیلی از شهرستانها حوزه دارد. من نمیخواهم بگویم این کار خوب یا بد است. عرض کردم من الان ارزش داوری نمیکنم. حوزهداری و طلبه پروری خودش یک مقدماتی میخواهد و یک صلاحیتهای بالایی میخواهد و حوزههای موفق چه در قبل و چه بعد از انقلاب مرهون شخصیتهایی بودند که به تمام معنای کلمه صلاحیت طلبه پروری و فاضل پروری را داشتند.
سه: اتفاق دیگری که افتاده تغییر در سبک معیشت طلاب است. یعنی در قبل از انقلاب حوزویان دو دسته بودند، یک دسته مشغول درس و بحث بودند، دستهی دوم هم تنها اشتغالات فرهنگی داشتند. یا امام جماعت در مسجد میشدند یا مبلغ و منبری بودند یا نویسنده و تولید کنندهی آثار علمی و فرهنگی بودند. اما اتفاقی که در طی این چهار دهه افتاده این است که هم در درون حوزه و هم در بیرون حوزه یک فضای اشتغالات رسمی ایجاد شده است. موسسات آموزشی و پژوهشی متعدد در داخل حوزه ایجاد شده و بیرون حوزه هم اشتغال در مراکز حاکمیتی ممکن شده است. از قبیل قوهی قضاییه به عنوان قاضی، ادارات، قوای انتظامی و نظامی. خود تغییر در سبک معیشت، یک اتفاق است که پیامدهای خودش را دارد.
چهار: اتفاق دیگری که افتاده عدم تناسب سطح انتظارات از حوزه با ظرفیتهای حوزه است. قبل از انقلاب انتظار جامعه از روحانیت و حوزهها، یک انتظار بسیار محدودی بود و اصلاً کسی با حوزه کاری نداشت که انتظار داشته باشد. حوزه مشغول درس و بحث خودش بود، تنها در یک ایام تبلیغ رسمی، تبلیغ انجام میگرفت و یک ارتباطات سنتی بین بدنهی مردم با روحانیت برقرار بود. اما امروز یک سیلی از انتظارات متوجهی حوزه است. در هر زمینهای میگویند حوزه چه کار کرده، روحانیت چه کار کرده است؟. مشکلات مربوط به نظام و مسائل مربوط به ابعاد مختلف دستگاههای حاکمیتی، در بحث حوزهی اقتصاد و سیاست و حوزهی فرهنگ گفته میشود حوزه و روحانیت چه کار کرده است، یعنی حجم خیلی زیادی از انتظارات متوجه حوزه شده است و به تعبیر دیگر روحانیتی که قبل از انقلاب پرسشگر و مطالبهگر بود، الان باید پاسخگو باشد. دامنهی مطالبات هم خیلی گسترده است و گاهی اوقات هم منطقی نیست یعنی مثلاً عملکرد شهرداری یا عملکرد فلان بخش اداری نیز پای روحانیت نوشته میشود.
پنج: نکتهی دیگر سیاست ورزی روحانیت است. حجم این سیاست ورزی و فعالیت سیاسی روحانیت در طی این چهار دهه نسبت به قبل خیلی بالا رفته است. قبل از انقلاب درصد روحانیتی که به شکل آشکار و علنی سیاستورز و فعال سیاسی بود، حجم محدودی بود. به گفتهی یکی از بزرگان، قبل از انقلاب فعالیت سیاسی و انقلابی بودن مساوی با شکنجه، زندان، تبعید و دربهدری بود و یک حجم محدودی به این فعالیت و عرصه ورود جدی میکردند اما الان در طی این چهار دهه به اقتضای تشکیل نظام اسلامی و به اقتضای انتظاراتی که از روحانیت است، حجم و گستردهی سیاستورزی و فعالیت سیاسی خیلی زیاد شده است. الان با انواع و اقسام گونههای سیاست ورزی چه در قالب اشتغال رسمی و حزبی به سیاست و چه تصدی مناصب سیاسی و چه قلم زدن و فعالیتهای نظری در موضوع سیاست روز روبرو هستیم.
شش: به اعتقاد بنده اتفاق دیگر برونگرا شدن بیشتر فضلا و طلاب نسبت به نسل قبل از انقلاب است. در حوزهی امروز مخصوصا در نسل جوان حوزه، عنصر عمل گرایی و تمایل به کنش اجتماعی و برونگرا بودن و فعالیت اجتماعی خیلی بیشتر از فضای قبل از انقلاب است. فضای قبل از انقلاب در روحانیت چون حجم هم خیلی محدود بود، فضای اشتغال علمی و اشتغال نظری به شاخههای علوم اسلامی بود. اما الان در حجم گستردهای به ویژه نسل جوان ما در حوزهها خیلی عملگرا و برون گراست و خیلی متمایل به عمل اجتماعی است. حالا چه این عمل اجتماعی عمل سیاسی باشد یا تبلیغ مستمر باشد مثلاً قبل از انقلاب تبلیغ در حوزهها منحصر به موسمهای تبلیغی میشد اما الان نه. الآن حرکتهای جهادی و گروههای تبلیغی در فضای مجازی و فضای فیزیکال جامعه خیلی زیاد و مستمر است.
هفتم: اتفاق دیگری که به نظر من در این چهار دهه افتاده و وضع کنونی ما را تشکیل میدهد، تضعیف نظام سنتی در درون حوزههاست. مثلاً رابطهی استاد و شاگردی الان مثل قبل از انقلاب نیست یا مناسبات میان مرجعیت و بدنهی حوزه و با بیرون حوزه مقداری دچار تفاوت شده است. البته وقتی نهاد ولایت فقیه تشکیل میشود، طبیعی هم است که زعامت دینی دستخوش تغییر شود. در قبل از انقلاب زعامت دینی منحصر در مرجعت دینی بود اما الان کنار مرجعیت یک شاخهی دیگری هم به نام ولایت وجود دارد و بهخاطر حجم مسئولیت نهاد ولایت تبعا بعضی از کارکردهای سنتی مرجعیت در سطح جامعه در قالب ولایت اعمال میشود. ولایتی که با حیطهی اختیارات وسیع، سیاستگذار نظام، هدایت کنندهی نظام است. عزل و نصبهای مهم در نظام انجام میگیرد و بخشی از ساختارهای مهم حاکمیتی تحت اشراف مستقیم رهبری و تمامش هم تحت هدایت و سیاست گذاری رهبری است.
هشتم: اتفاق دیگر بحث مربوط به رابطهی روحانیت و حوزه با مردم است که به اعتقاد بنده دچار تغییر شده است. یعنی در قبل از انقلاب سرمایهی اجتماعی روحانیت و حوزهها بیشتر از الان بود به این معنا که در طول تاریخ تشیع همیشه روحانیت شیعه یک پیوند خیلی طبیعی و مستقیمی با مردم داشته است و مشارکت روحانیت و حوزه در کاهش آلام اجتماعی مردم، همدردی و همراهی با مردم بود. در واقع یکی از عنصرهای اصلی پیروزی انقلاب اسلامی نیز آن رابطهی عمیق بین روحانیت، مرجعیت و مردم بود که ثمره یک عمر عملکرد مثبت روحانیت در طول تاریخ تشیع بوده است. یعنی انباشت یک سرمایهی اجتماعی بود که وقتی امام فرمان میداد، این طور مردم به صحنه میآمدند. این سرمایهی اجتماعی و سرمایه را تنها شخص امام ایجاد نکرد بلکه این میراث تشیع و روحانیت و حوزهها بوده که امام در آن برهه هم از آن بهره مند بود و هم خودش بهخاطر شخصیت منحصر به فرد و جامعیتی که داشت و واقعا از نوادر روزگار بود، بر این سرمایه افزود و توانست این کار را بکند. الآن این سرمایهی اجتماعی روحانیت به دلایلی در معرض تضعیف قرار گرفته است. البته نمیخواهم بگویم این دلایل منطقی است، گاهی اوقات هم دلایل روانی است. طرف میرود شهرداری کارمند با او بد برخورد میکند، یک ادارهای میرود در حقش اجحاف میشود آن را بهخاطر ارتباط این نظام با روحانیت و دین به حساب روحانیت میگذارد و این کار یک پژواکی در کاهش سرمایهی روحانیت دارد هیچ ربطی هم به روحانیت ندارد.
چالشهای پیشرو
بخش دوم صحبتم چالشهای اصلی پیشرو است. به اعتقاد بنده روحانیت امروز و حوزهی امروز با چهار چالش اصلی روبرو است. یکی چالش تبلیغ دینی است. بدین معنا که در این چهار دهه بهخاطر انقلاب تکنولوژیک و رسانهای و تغییرات بسیار شگرفی که در بستر نه فقط جامعهی ایران، بلکه در جوامع بشری اتفاق افتاد، ذائقههای فرهنگی به شکل گستردهای تغییر کرده و در معرض تغییر است. سطح آگاهی عمومی در حال تغییر است و سطح دانشی دارد رشد میکند لذا مسئلهی تبلیغ دین با چالش روبرو شده و دامنه نفوذ مناسبات سنتی در باره تبلیغ دین محدود شده است. در قبل این طور بود که مردم سراغ روحانیت میرفتند و در ایام تبلیغی به مساجد و حسینیهها میآمدند اما اتفاقی که الان افتاده این است که اصلاً سبک زندگی تغییر کرده و زندگیها مخصوصا در شهرهای بزرگ پیچده شده است و مناسبات هم تغییر کرده است و ما باید به دنبال شیوههای نوین تبلیغ دینی باشیم که یکی از راههایش فضای مجازی است. چالش امروز ما این است که آیا حوزهی امروز و مبلغین ما آن هوشمندی محیطی، محتوای متناسب آن اسبابهای ارتباط گیری و آن مهارتها و هنرمندی مواجههی با این شرایط جدید و مخاطب جدید را دارند یا نه؟. ما الان با این واقعیت روبرو هستیم که بعضیها در برجهایی زندگی میکنند که نه مسجد دارد و نه حسینیهای است، اگر روحانیت بنشیند که اینها سراغش بیایند اینها اصلاً تماس ندارند. روحانیت چطور باید سراغ اینها برود و با این قشر ارتباط بگیرد؟ دامنهی مخاطب فضای تبلیغ سنتی نسبت به قبل دارد کمتر میشود، یعنی اگر قبل از انقلاب فرض بفرمایید ۶۰ درصد جامعه به شکل سنتی در معرض تبلیغ روحانی قرار میگرفتند الان کمتر شده است، چون طرف میتواند با موبایل خودش اگر مثلاً مداحی بخواهد دانلود کند و گوش کند، یا آن فضای چهره با چهره شدن با روحانیت بخاطر اسباب تکنولوژی، کاهش پیدا کرده و عدهی خاصی برای عزاداری به مسجد میروند یا عدهی خاصی میروند با یک عالم دینی مراودهی مستمر برقرار میکنند که یک چالش است. با این وضع حوزهی امروز ما چه مهارتها و چه دانشهایی در این زمینه دارد و از چه طریقی با چه اسبابی میتواند در این فضای جدید با این مخاطبهای گوناگون مواجه بشود؟. به تعبیر دیگر جامعهی ما و مخاطبین تبلیغی ما خیلی موزاییکیتر از قبل شده اند یعنی اگر ما قبل از انقلاب میخواستیم مخاطبین روحانیت را مقوله بندی کنیم میتوانستیم دو سه تا طیف بندی کنیم اما الان این طیف خیلی متکثر شده و با افراد با دنیاهای ذهنی متفاوت و علایق و انتظارات مختلف با سطح معلومات مختلف و جهت گیریهای خیلی متکثرتر مواجه هستیم. این تکثر بیشتر، دانش تبلیغی بالاتر و مهارت بیشتر تبلیغی را طلب میکند.
چالش دوم چالش کارآمدی فقه در تمشیت امور فقهی نظام است. البته این بحث خیلی مفصلی است ولی به اجمال عرض میکنم در این چند دهه فقه ما در رابطه با مسائل نظام چطور عمل کرده است؟ اگر بخواهم خیلی مختصر عرض بکنم، فقه ما در این چهار دهه نسبت به مسائل نظام صرفا از وجه حقوقی و فقهی مواجه شده است و کمکی به نهادسازی یا ابداع نهادهای جدید نکرده است. مثلاً بانک و بانکداری یا نظام پولی که الان حاکم است، این یک نهادی است که اقتصاددانهای غربی در نظام سرمایه داری آن را ایجاد کرده اند و مسائل خودشان را با این حل کرده اند. یعنی در فضای نظام سرمایهداری برای رونق مبادلات و بازار آزاد اقتصاد یک چنین چیزی را تعبیه کردهاند که هم انباشت ثروت در آن صورت بگیرد و هم این ثروت در خدمت رونق کسب و کار و در خدمت انجام پروژههای بزرگ قرار بگیرد یا هم برای صاحبان این حساب و بانکها آورده باشد و هم رونق اقتصادی داشته باشد و ما هم از جنبهی فقهی بررسی کردیم که این نهاد آیا وجه شرعی دارد یا ندارد؟ یا چگونه به انواع و اقسام مراودات حقوقی که در این نهاد اقتصادی انجام میگیرد، قالب شرعی بدهیم؛ یا آنها را تحت کدامین عقود اسلامی قرار بدهیم که اسلامیتش درست بشود. یعنی ما نهادسازی و ابداع نکردیم و مسالهی خودمان را حل نکردیم بلکه آن نهادسازیای که در یک نظام معرفتی دیگر بود را وجه شرعی دادیم. و هکذا امور دیگر، مثلاً فضای آموزش عالیمان مثل سیستم ترمی، پایان نامه نویسی، استاد راهنما و مشاور و استاد داور داشتن، یک نهادسازی آموزشی غربی است که ما مثل مونتاژکار اینها را آوریم اینجا، حالا یک جا ممکن است موفق اجرا کنیم و یک جا هم ممکن است ناقص اجرا کنیم. مثال دیگر این که ما الان در باب ازدوج تشریفات قانونی را پذیرفتیم و اگر کسی عقد کند اگر چه شرعا این عقد درست است اما اگر بخواهد قانونی باشد باید عقدنامهای ثبت شده باشد اما در باب ملکیت و نقل و انتقالات ملکی ما به عنوان حکومت دینی تشریفات قانونی را به رسمیت نشناختهایم. فرض کنید یک جایی پنجاه نفر زمینهایی را خریده اند و ساختمان ساختهاند و الان ۵۰۰-۶۰۰ نفر در این محوطه زندگی میکنند، یک دفعه یک قولنامهای از سی سال پیش بیرون میآید که فلانی که الآن مرده است، این زمین را از فلان کس خریده و چون به لحاظ زمانی مقدم است، بر تمام معاملات بعدی هم مقدم میشود. الان طبق فقه و شرع ما این معامله حتی اگر مکتوب هم نباشد، درست است و از لحاظ شرعی نقل و انتقالات ملکی است اما در اینجا میتوانیم بگوییم، درست است که به لحاظ شرعی با عقد لفظی نقل و انتقال ملکی صورت میگیرد اما برای انتظام امور جامعه و برای اینکه این قدر جعل صورت نگیرد، تنها عقودی که تشریفات قانونی را طی کرده باشد، به رسمیت شناخته میشود تا از مجرای این تشریفات قانونی امور معاش مردم را تصحیح کنیم و از این اتفاقات جلوگیری نماییم.
اینها برای فقه چالش است به این که فقه ما در مواجههی با حاکمیت و فقه حکومتی و در بستر ادارهی جامعه چگونه عمل کند؟. آیا صرف ملاحظات حقوقی که در فقه فردی با آن مواجه میشویم، کافی است یا در بستر ادارهی جامعه یک ملاحظات دیگری هم هست؟ حوزهی ما باید به این مسائل بیندیشد و متعلقات و مقتضیات قرار گرفتن فقه در بستر ادارهی جامعه را نیک دریابد. آن وقت یک سری پیامدسنجیها را باید در نظر بگیرد که فلان نهادسازی غربی اگر بخواهد بیاید اینجا مستقر بشود و من فقط در قالب یک سری عقود شرعی بخواهم شرعیت یا عدم شرعیتش را اظهار نظر کنم، پیامدهای مختلف اجتماعی اش چه خواهد شد؟.
چالش سوم چالش بازسازی و ارتقای مرجعیت اجتماعی روحانیت و حوزههاست؛ یعنی حوزهی امروز با این چالش روبروست که چه کنیم سرمایهی اجتماعی روحانیت و سرمایهی اجتماعی حوزهها بازسازی بشود و ارتقا پیدا کند؟ و اگر همین فرمان برویم و این جدایی بین بخشهایی از روحانیت با بدنهی مردم ادامه پیدا کند چه پیامدی دارد؟ چه کنیم در ذهن و جان مردم آن منزلت روحانیت و شان روحانیت محفوظ بماند؟ یک زمانی بود روحانی محل و امام مسجد، برای بسیاری از کسانی که در آن محیط زندگی میکردند، فقط در امر نماز خواندن وشعائر دینی و پرسیدن حکم فقهی ملجا و مرجع نبود، بلکه برای مشکلات زندگی از قبیل اختلاف با همسر، تا مشکلاتش با بچه اش تا مسالهی گره خوردن کسب و کارش ملجا و پناه بود و مردم احساس میکردند روحانیت در آلامشان کنارشان است. نمیگویم الآن نیست ولی کمرنگ شده و یک مطالعهی تببینی جدی میخواهد که ببینیم چه کنیم که این سرمایهی اجتماعی روحانیت بازسازی شود و ارتقا پیدا کند و آن مرجعیت و آن ملجاء بودن و با مردم بودن و امدادگر دینی و فرهنگی بودن بازسازی شود.
چالش چهارم چالش علوم اسلامی انسانی است که بحثش خیلی مفصل است و اجمالا عرض بکنم که انتظار میرود حوزههای علمیه یا دست کم بخش مشتغلین علمی در مراکز پژوهشی و آحاد از فضلای حوزه که با فضاهای دانشی جدید سروکار دارند، هم علوم انسانی موجود را خوب درک کنند و هم در فرایند تولید دانش انسانی اسلامی سهمیم بشوند. البته اینجا خیلی بحث است که علوم اسلامی انسانی یعنی چه و آیا ما در حوزهها مشغول تولید علوم انسانی اسلامی هستیم یا نه؟. در چه بخشهایی موفق و در چه بخشهایی ناموفق بودیم، اینها خیلی بحث است و خودش یک جلسهی مستقل میخواهد.