نسبیگراییِ مفهومی گونهای از نسبیگرایی است که بر ضرورت وساطت چارچوب مفهومی، زبان، پارادایم یا دیگر جهاز ذهنی و بشرساز در فرایند فهمِ واقع و تفسیر و قرائت جهان تأکید میورزد. از نظر نسبیگرایان مفهومی، نظر به اینکه دستگاهها و چارچوبهای مفهومی که این نقش واسط را بر عهده دارند متکثر، متنوع و سنجشناپذیرند و نمیتوان در باب درستی و نادرستی آنها به قضاوت و داوری نشست، قرائتهای مختلف از جهان و تئوریهایی که در عرصههای مختلف در چارچوب طرحهای مفهومی و پارادایمها و چارچوبهای زبانی مختلف عرضه میشود به یکسان از حقانیت و صدق و موجّه بودن برخوردارند.
مقاله حاضر میکوشد، ضمن معرفی دقیق نسبیگرایی مفهومی و اشاره به چند تقریر مهم از آن، نشان دهد که پل زدن از نسبیگرایی مفهومی به نسبیگرایی معرفتی و نسبیّت حقانیّت و صدق با اشکالات منطقی روشنی مواجه است. و نسبیگرایی مفهومی، بر فرض درستی و اعتبار، هرگز مستلزم نسبیگرایی در صدق و حقیقت نیست.