یکی از مباحث و مسائل جدّی روزگار ما نسبت میان قرآن و نصوص دینی با واقع اجتماعی است. مسأله اصلی این است که با توجه به سیّالیّت و تغییر پذیری واقعیات اجتماعی و تغییر سبک زندگی بشر و آهنگ تغییری که در انحاء مناسبات اجتماعی بشر در بستر زمان مشاهده میکنیم چگونه قرآن میتواند نقش هدایتی خویش را در قبال چگونه زیستن آدمی در مقاطع مختلف تاریخی بر عهده داشته باشد؟ آیا قرآن و نصوص دینی به طور متصلب و سختگیرانه تنها با یک نوع خاص از واقع اجتماعی کنار میآیند یا آن که ظرفیت هدایتگری و تنظیمگرایانه محتوای قرآنی به گونهای است که در ظروف مختلف واقع اجتماعی میتواند ایفای نقش کند. این بحث چالشی و مناقشه برانگیر پاسخهای متعددی را از سوی جریانهای فکری مختلف در جهان اسلام در پی داشته است.